رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ...ولی نبودند
همراه کسانی بودم که ...همراهم نبودن
وسیله کسانی بودم که... هرگز آنها را وسیله قرار ندادم
دلم را کسانی شکستند که... هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم
و تو چه دانی که عشق چیست...
عشق.....
سکــوتی است در برابر همه اینها.
باور کنید!
خواب نیست این،
رویا هم نیست.
یک چیز، مثلِ وحی،
مثل غریزه، مثل یک راز است،
باور کنید.
***
یک روز
در همین شهر،
شهر بزرگ من، تهران!
وسط همهی میادین و چهاراهها و پیادهروها
بوسه، نشانِ عشق خواهد بود.
اجباری!
و دستهای خالی را،
درخیابانها تکفیر خواهند کرد
***
یک روز،
در همین شهر
بزرگترین چراغها را، برای تاریکی شب خواهیم افروخت
***
یک روز،
بزرگترین دیگِ آشِ پشتِ پا را،
برای رفتنِ نفرت، بار خواهیم گذاشت
باور کنید!
***
یک روز،
این شهر، شهر بزرگ من
از خواب برخواهد خاست
روزی که
چشمها، شهرآشوبیها کنند
و گرمای دستها، دستها را میسوزاند
آن روزِ نزدیک
گرهها باز خواهند شد، همهی گرهها
تمام گرهها که به سبزهها زدهایم
و تمام آنهایی که به زندگیمان افتاده
و چهل و دو گره که من زدهام، نیز
که نذر چشمانت کردهام
باز خواهد شد.
میدانم
باور کنید
خواب نیست این
رویا نیست
چیزی مثل وحی، تویِ تودرتویِ من وول میخورد.
سلام آنا جان
چقدر این روزا تو تلخ شدی
تو که نه
روزگارت
برات از خدا آرامش میطلبم دوست خوبم
این هم یه تعریف دیگه از عشق.
پس بعضی وقت ها هم سکوت نه علامت رضا و نه سرشار از نگفته هاست.
عشقه.
بعله عزیز
من میگم سکوت خودش بلند ترین فریاد هاست
ایا در برابر این همه عشق چیزی جز درد دریافت کردی؟این همان جزای عشق است.....دیگه باید گرگ بود ...خسته ام از بره بودن.....
موافقم
دیگه از ازخودگذشتن بیزارم
این روزا وقتی میام وبلاگتون سبک میشم...درسته نوشته ها غمناکه ولی میگن وقتی از دل بیان لاجرم به دل هم میشینن...
ممنون خانم قوامی
واقعا درست میگید
هر چه که از دل بر بیاد ...
من مطمئنم که شما یه همسر و پدر عاشقین
و همین خودش یه دنیا ارزش داره
خدا حفظتون کنه
قربانت عزیز