"همه..." آسمان همه ابر... ابر همه باران... باران همه اشک... اشک همه بغض... بغض همه من... من همه تو... تو همه عشق... عشق همه حسرت... حسرت همه درد... درد همه شب... شب همه ماه... ماه همه بی من، بی تو، آه..
وقتی که شعر در چهار راه حادثه زانو ی غم بقل کند. شاعر شعور فروش می شود وشعار در زنبیل جاهلان مقطوع می خورد. اشفته می شود هر گذر چشمک زن ِ سرخ و سبز. حادثه نیز از لنگ زائوی ترسان آل ونگ می زند. هیهات روزگار (کوروش)
سلام داداش علیرصای عزیزم لسیار زیبا و دلنشین اگر چه عمگین دست مریزاد
من شعرهایی دارم که گروه خونیشان گره میخورد به چشمهایت که گاهی میخندند گاهی نمیخندند و گاهی آنقدر مثبت میشوند که نفع هر دوی ما در بیتو بودن، منفیست
سلام عموی گلم خوبی؟ منم سارا شرمنده بدون خداحافظی رفتم اصلا حوصله وب رو نداشتم راستش حالم خوب نیست دلیل خاصی نداره وقت بی حوصله و عصبی شدم هروقت حوصلشو داشتم برمیگردم با همون آدرس مراقب سلامتیتون باشید دوستار خیلیییییییییییی زیاد شما سارا
سلام عمو جون دشمنت شرمنده عمو جون منم گاهی دلم از همه جا میگیره و میرم تو غار تنهایی خودم این نشون میده که شما دارید به یه رده سنی بالا تر میرید سعی کن این حالت که میشی بری تو جاهای شلوغ و یه جورایی سرگرم بشی تا این حالت توت موندگار نشه گلم اگر هم صلاح دونستی میتونی راجع به موضوع با هم صحبت گنیم مراقب روحه لطیفت باش شاد باشی عمو علی
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
چه هوای خوبیه امشب
بوی عطر تو رو داره
قلبِ من برای دیدن تو
لحظات را میشماره
روح من به عشق تو
ذره ذره جون میگیره
برسه لحظه دیدار
دل از این قفس میگیره
ای داد
دله شما هم تو قفسه؟
این شعر غمناک منو یاد قسمت اول یه جمله از ژان دلابرویر انداخت:
زندگی تراژدی است برای آن کسی که احساس میکند و کمدی است برای آن کسی که می اندیشد!
گاهی هم فکر کردن بهش بیشتر اذیتمون میکنه
همه چیز در من تاراج شد تنها تو ماندی و یک کوله خاطرات و یه بغل حسرت......
ای داد از این حسرت گاهی از زخم شمشیر هم بدتره
بابا سحر خیز
همه همه را معنی کرد
بله
چه قصه ی تلخی؟
غم نوشته هاست داداش یواش یواش می رود که کار دست دلت بدهد
مواظب دلت باش
این روزا دلم خیلی به پر و پای عقلم میپیچه
دروود
ممنون واسه شرکت تو بازی
نوشته های ادامه مطلب رو هم خوندید؟ این همه ذوق خودم کردم تو ادامه مطلب
سلام
خواهش میکنم عزیز
وقتی که شعر
در چهار راه حادثه
زانو ی غم بقل کند.
شاعر
شعور فروش می شود
وشعار
در زنبیل جاهلان
مقطوع می خورد.
اشفته می شود
هر گذر
چشمک زن ِ سرخ و سبز.
حادثه نیز
از لنگ زائوی ترسان آل
ونگ می زند.
هیهات روزگار
(کوروش)
سلام داداش علیرصای عزیزم
لسیار زیبا و دلنشین اگر چه عمگین
دست مریزاد
سلام داداشه گلم
کاره دله دیگه داداش غمگین که باشه اینطوری میشه دیگه
از داستاناتون خوشم اومد. باید روحیه خاصی داشته باشید. سری داستان های اول و دوم قفل داله. حالا من که کلید ندالم پس
کاش برایت بودم///
کاش برایم بودی///
کاش اینقدر آروزیت را نداشتم ...
بازهم کابوس بودنت را میبینم انگارررررررر!!!!
بسیار زیبا مینویسید
سلام
ادینه ات به خیر
ممنونم آنا جان
می بینم که دوست مو سفیدم می خنده
آرزو دارم تعداد خنده هات خیلی بی اندازه باشه و دلت درد بگیره
ممنونم عزیز
من شعرهایی دارم که گروه خونیشان
گره میخورد به چشمهایت
که گاهی میخندند
گاهی نمیخندند
و گاهی آنقدر مثبت میشوند
که نفع هر دوی ما
در بیتو بودن، منفیست
روجا چمنکار
به به چه زیبا
سلام عموی گلم خوبی؟
منم سارا
شرمنده بدون خداحافظی رفتم
اصلا حوصله وب رو نداشتم راستش حالم خوب نیست دلیل خاصی نداره وقت بی حوصله و عصبی شدم
هروقت حوصلشو داشتم برمیگردم با همون آدرس
مراقب سلامتیتون باشید
دوستار خیلیییییییییییی زیاد شما سارا
سلام عمو جون
دشمنت شرمنده
عمو جون منم گاهی دلم از همه جا میگیره و میرم تو غار تنهایی خودم
این نشون میده که شما دارید به یه رده سنی بالا تر میرید
سعی کن این حالت که میشی بری تو جاهای شلوغ و یه جورایی سرگرم بشی تا این حالت توت موندگار نشه گلم
اگر هم صلاح دونستی میتونی راجع به موضوع با هم صحبت گنیم
مراقب روحه لطیفت باش
شاد باشی
عمو علی