خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

روزانه - ۱۳۷

شب داشت ستاره هایش را جمع می کرد

خورشید هنوز چارقد سرخش را سر نکرده بود

ی خواب از روزهای تلخ این روزها

نگران فردا اگر خورشید بر نیاید

نظرات 6 + ارسال نظر
زهرا سه‌شنبه 18 مرداد 1390 ساعت 12:39 http://lovely-lover.blogsky.com/

مرسی که سر زدین
موفق باشین

خواهشمندیم عزیز

گندم سه‌شنبه 18 مرداد 1390 ساعت 16:52

سلام آقا علی رضا چطورید؟
فک نکن دیگه خورشیدونوری در کار باشه!!

sسلام گندم جان
خوشحالم میکنی که سر میزنی
خیلی

رز سه‌شنبه 18 مرداد 1390 ساعت 18:16 http://shosho.blogsky.com

وقتی ماه خمار میشود.
میدانم.. روزها گذشته
روزهای بی کسی..

البته اگر اون کس هم دل و همزبون نباشه هم زیاد فرقی نداره چون با اینکه دور و برت شلوغه ولی بازهم احساس بی کسی داری

مسافر چهارشنبه 19 مرداد 1390 ساعت 12:30 http://tasvirekhial.blogfa.com

هرروز که طلوع خورشید را میبینی مطمئن باش خدا یه فرصت دیگه واسه خوب بودن بهت میده........

همیشه به فردا امیدوار بودم و هستم
ولی امیدوارم که این امید ها واهی نباشه

زن ایرانی چهارشنبه 19 مرداد 1390 ساعت 19:12 http://boqz40.blogfa.com/

خورشید رسم عاشقی را همیشه به جا میاورد
ما آدمها هستیم که همیشه کم میاوریم.........

دقیقا"

ب ه س پنج‌شنبه 20 مرداد 1390 ساعت 17:24

منتظر خبرای خوبم هاااااااااااا

به امید خودش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد