خاطراتت رو تو چمدان آرزوهام بستم و در مسیر زندگی از روی برفهای حادثه عبور کردم تا رد پایی از من نماند من رفته ام سالها پیش زمانی که سرنوشت با آرزوهایم در جنگ بود مهستی
من دلم میخواهد خانهای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوست هایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو هرکسی میخواهد وارد خانه پر عشق و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند شرط وارد گشتن شست و شوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بیرنگ و ریاست بر درش برگ گلی میکوبم روی آن با قلم سبز بهار مینویسم ای یار خانهی ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دگر خانه دوست کجاست؟ فریدون مشیری
عجب خانه ای میشود این خانه عشاق
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام .

مهم نیست لینک می کنید مرا یا نه
مهم نیست اجازه میدید لینکتان کنم یا نه
من لینکتان می کنم تا راحت تر بتونم مطالبتون رو بخونم .
البته ببخشید ها!!!
خواهش میکنم عزیزم
افتخار میدید به من
خاطراتت رو
تو چمدان آرزوهام
بستم
و در مسیر زندگی
از روی برفهای حادثه عبور کردم
تا رد پایی از من نماند
من رفته ام
سالها پیش
زمانی که سرنوشت
با آرزوهایم
در جنگ بود
مهستی
آیا تو هم اسیر سرنوشتی؟
دنیا اینجور نمی مونه
تو هم اینجور نمی مونی
واو هم.........
امیدوارم که این تغییر زمانی انجام بشه که زندگی رنگ و بویه خودش رو از دست نده
امیدوارم ...
اوقاتم پراز لحظه هاست
همان لحظه ای
که تو را در من زنده میکند
همان لحظه ی رویش دوباره
همان حس رهایی
همان نگاه مهربانی
همان لحظه خوش زمزمه های عاشقانه
در میان رنج دوری
به من میگوید
پیوند ما
تا ابد تازه میماند
همیشه نا گسستنیست
ای داد از این ساده باور بودن ما
من دلم میخواهد
خانهای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوست هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسی میخواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن
یک دل بیرنگ و ریاست
بر درش برگ گلی میکوبم
روی آن با قلم سبز بهار
مینویسم ای یار
خانهی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دگر
خانه دوست کجاست؟
فریدون مشیری
عجب خانه ای میشود این خانه عشاق