دکتر جون شما تو زندگی تازه کارید و پاک کن فروش ها براتون دون میپاشن بزار یه یکسالی ازش بگذره اون وقت حالتو میپرسم در واقع امیدوارم که اصلا هیچ وقت به پاک کن نیازی نداشته باشی و شاد باشی
این رنگ شکستن دل ها را تنها سیاهی انزوا است پوشاننده
بله داداش متاسفانه هر کاری میکنم این رنگ رو پاک کنم و سپیدی رو تجربه کنم نمیشه امیدم به خداست که یک روز که از خواب بلند شدم یک روزنه کوچک که نورسپیدش فضای دلم رو پر کرده باشد رو ببینم و بفهمم تاریکی و سیاهی تمام شد
قصد نوشتن دارم زیاد هم حرف واسه گفتن دارم... الان ما دو نفریم داریم واست مینویسیم...
مژدگونی بده.. داری دایی میشی
به به آبجی گله خبر از این بهتر نمیشد باور کن حالمو عوض کردی آخ فداش بشه دائی عزیزم شما نوشتن رو شروع کن قول میدم کمک حالت باشم فقط شما مراقب باش و زیاد ورجه وورجه نکن من و شوشو در خدمتیم
می بینم که ما هم زور زورکی به جرگه ی دوستان پیوستیم .
مبارک باشدمان
جدی کدوم سر کاری؟
اینکه معنی کامنتی که برات گذاشتم رو نمیدونی دوستانی که از طریق وبلاگ کوروش عزیز اومدن اینجا حتما همشون از سطح سواد و تحصیلات بالائی برخوردار هستند این منم که ثتح صواتم زیل دیپلم حسط
شما لطف دارین . من که نگفتم اصلانفهمیدم ولی خداییش عاشق زبان لاتینم ولی سوادش رو ندارم .
کلا فردی بی حوصله و تنبلم .
آقای کوروش خان کامل در جریانند .
شما لطف دارید که با تشریف فرمایی تون به کلبه این حقیر سبزی حضورتون رو به ارمغان میارید راستش من هم تو درس و یاد گرفتن خیلی تنبل بودم ولی اگر حالت اجبار باشه همه چی رو یاد میگیرید اینو مطمعن هستم شاد و پیروز باشید
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
اصلاً دیگه حالی برای نوشتن هم باقی نمی مونه...بالاخره باید یکی بخونه!!حتی اگه اشتباه باشه
والا میخواستم همین رو بنویسم ولی بعضی از خواننده ها گفتن کمی مثبت تر بنویس
در واقع حقیقت همینی هست که شما گفتید
وقتی دل سپردگـــــی ام را
با نیش خندی مهمان کـردی
با خود گفتــــــــــــم :
......
خواهم مانـــــد!
خواهم زیستـــــــــــ !
به احترام دلـــــــــم . . .
از طرف تو برای ن
ایول به تو که میفهمی حرف دلم رو
یادم نمی روی...
ای دل ز من بریده ز یادم نمی روی
وی پا زمن کشیده ز یادم نمی روی
ای رفته از برابر چشمم به سوی غیر
اشکم به دیده ...دیده ز یادم نمی روی
ای ساده دل کبوتر از باز بی خبر
وز دست من پریده زیادم نمی روی
آن چشم را به روی چه کس باز میکنی؟
ای آهوی رمیده زیادم نمی روی
در سایه ی کدام نهالی روم به خواب؟
ای نخل بر رسیده زیادم نمی روی
دانم که امشبم به سحرگه نمی رسد
ای جلوه ی سپیده ز یادم نمی روی
تا خواند این غزل زمن...آن سروناز گفت:
ای بید قد خمیده .... زیادم نمی روی
بازم دم تو گرم بابا
گاهی اوقات دلم میخواهد :
دقیقه هارو مچاله کنم و بگذارم در کیف پولم...
درست در کنار اسکناسهای پاره.
بعد همینطور بایستم و...
ثانیه شماری کنم تا...
کسی جیبم را بزند...!!!
اگه از شانس من و تو هست
اون موقع همه میشن زاهد و عابد و دیگه دزدی پیدا نمیشه
وجود داره ها!!!
دکتر جون شما تو زندگی تازه کارید و پاک کن فروش ها براتون دون میپاشن
بزار یه یکسالی ازش بگذره اون وقت حالتو میپرسم
در واقع امیدوارم که اصلا هیچ وقت به پاک کن نیازی نداشته باشی و
شاد باشی
این رنگ شکستن دل ها را تنها سیاهی انزوا است پوشاننده

بله داداش
متاسفانه هر کاری میکنم این رنگ رو پاک کنم و سپیدی رو تجربه کنم نمیشه
امیدم به خداست که یک روز که از خواب بلند شدم یک روزنه کوچک که نورسپیدش فضای دلم رو پر کرده باشد رو ببینم و بفهمم تاریکی و سیاهی تمام شد
سلام
قصد نوشتن دارم زیاد هم حرف واسه گفتن دارم... الان ما دو نفریم داریم واست مینویسیم...
مژدگونی بده.. داری دایی میشی
به به آبجی گله
خبر از این بهتر نمیشد
باور کن حالمو عوض کردی
آخ فداش بشه دائی
عزیزم شما نوشتن رو شروع کن قول میدم کمک حالت باشم
فقط شما مراقب باش و زیاد ورجه وورجه نکن من و شوشو در خدمتیم
سلام
سکوتم
نشانه ی رضایتم نیست
خفتن دردها در گلوست
دردهایی که روزی
بیدار خواهند شد
و از ناگفته ها خواهند سرود
سرنوشتم
در گوشه ی چارقد مادرم
گره خورد
که او نیز چون من
سالیان دورتر
سکوت کرد و
سکوت کرد و
سکوت
ومن پیشانی ام بلند نبود
روزی سکوتم را خواهم کشت
و آزاد فریاد خواهم کشید...
و شاید
دیگران با شیونشان
سکوتم را فریاد کنند
روزی که مرا
روی دست ها
به سوی ابدیتم
رهنمون می شوند
عزیز دل
اولا خدا نکنه اون روزی رو ببینیم که شما رو روی دست ها میبرن و باید خودت رو میان فراموشی دفن کنی
سکوت میکنم
اما این چشم ها
بی دریغ نبودنت را
فریاد میکنند
چشمم را می بندم
خودم را
میان فراموشی
همیشه دفن میکنم
بازم سلام .

باشه حالا حالا ها نمی میرم .
ولی اون کامنتی که برام گذاشتی یعنی چی؟؟؟؟
بابا فارسی رو پاس بداریم .
هر کسی به اندازه افق دیدش میتونه به مراتب بالا برسه
لبخند بزن و تنفس کن و آهسته به پیش رو
در ضمن خوب بلدی ما رو سر کار بزاری ها
ببخشید؟


کدوم کار؟
دولتی یا آزاد؟؟
می بینم که ما هم زور زورکی به جرگه ی دوستان پیوستیم .
مبارک باشدمان
جدی کدوم سر کاری؟
اینکه معنی کامنتی که برات گذاشتم رو نمیدونی
دوستانی که از طریق وبلاگ کوروش عزیز اومدن اینجا حتما همشون از سطح سواد و تحصیلات بالائی برخوردار هستند
این منم که ثتح صواتم زیل دیپلم حسط
شما لطف دارین .
من که نگفتم اصلانفهمیدم ولی خداییش عاشق زبان لاتینم ولی سوادش رو ندارم .
کلا فردی بی حوصله و تنبلم .
آقای کوروش خان کامل در جریانند .
شما لطف دارید که با تشریف فرمایی تون به کلبه این حقیر سبزی حضورتون رو به ارمغان میارید
راستش من هم تو درس و یاد گرفتن خیلی تنبل بودم ولی اگر حالت اجبار باشه همه چی رو یاد میگیرید
اینو مطمعن هستم
شاد و پیروز باشید