سلام . علی جان . چقدر قشنگ و دلنشین می نویسی داداش . کیف می کنم نوشته هات رو می خونم ... اما می فهمم که برای هر حرفش چقدر زجر کشیدی ... خدا انشاءالله به روحت یاری بده تا بتونی درد ها رو پشت سر بگذاری و به آرامش برسی . سلامت و سعادتت آرزوی منه ... قربانت . سعید .
سلام بر داداش سعید سحر خیزم خیلی مخلصم به خدا همین که درکم میکنی و تا ته قضیه رومیخونی برای من تسکینه وجودت اینجا برای من افتخاره و بنده در مقابل پست های قشنگ شما حرفی برای گفتن ندارم شاد باشی و بر قرار
سلام . علی جان .
چقدر قشنگ و دلنشین می نویسی داداش .
کیف می کنم نوشته هات رو می خونم ...
اما می فهمم که برای هر حرفش چقدر زجر کشیدی ...
خدا انشاءالله به روحت یاری بده تا بتونی درد ها رو پشت سر بگذاری و به آرامش برسی .
سلامت و سعادتت آرزوی منه ...
قربانت .
سعید .
سلام بر داداش سعید سحر خیزم
خیلی مخلصم به خدا
همین که درکم میکنی و تا ته قضیه رومیخونی برای من تسکینه
وجودت اینجا برای من افتخاره و بنده در مقابل پست های قشنگ شما حرفی برای گفتن ندارم
شاد باشی و بر قرار
حصار فاصله... غروب غمزدگی ست و سایه های دلتنگی
.
.
در سکوت مبهم سمفونی واژه ها
پرنیان خاطرات ورق میخورد
بی ترنم
بی بازگشت....
امشب از آسمان ابری دیده
بر یادگارغزلهایت ستاره می بارد
و من لبریز از تلاطم ناگفته ها
چون غباری اسیر دست یاد می شوم...
اسیر دست یاد...!
سکوت مبهم من - ...
یک سفر کوتاه با خاطرات کهنه گنجشک های به جا مانده به زیر برف زمستانی
سرگردانند

اگرچه سر در گریبان
زین مانده را
نه پیش و نه پس
همینجورنوشت
ارادتمند داداش
خیلی مخلصیم داداش
برف ها در کوران بی کسی سوز سرما را داند....کاشی کمی گرمای محبت داشتیم....
از بی کسی نگو که جیگرم خونه
خیلی ناز گفتیش :X
ممنونم از لطفت گله من
خیلی با معنا بود..
شما با حضورتون بهش معنا دادید
سلام دوست خوبم
بسیار زیبا نوشتید
سلام مامای عزیز
خوشحالم که از زلزله ج.ن سالم به در بردین و خوشحالم که باز اینجائید
واژه ها ..
قـَــد نمی دهند !!
ارتفاع دلـــــتنگی ام را...
من فقط ..
سایهء نبودن تو را ..
برسر شعـــــر ..
مستدام می کنم..!!
چه زیبا و قشنگ