یادم می آید زمانی مسافر ما از سفرهای ناگفته می گفت روایت گر سلوکی بود و قلمش توانا و موثر امروز دلتنگی های آزار دهنده اش دملی را ماند که اگر نشکفد به خون میزند و درمان ناپذیر از دل بر کاغذ خیال بنگار توانا که ما را نیز سری یاریست اگر نتوانیم ببینیم اما احساسی مشترک می توان فریاد گر بود از اشک ها و لبخند ها که تهدیدی است در دل اگر ناگفته ماند. اما به اسرار بگذار هرکه از ظن خود یارت گردد بگذار عکس را تنها خاطره ای انگارد و..........
درود ها داداش دلگیر خودم
خیلی ممنونم داداش دلگرم همین همدلی های تو بزرگوار هستم برای همه دعا میکنم این آخر سالی حالشون به شود
حالا تو کدوم یک از این گاهی ها هستی
سلام
میشه گفت ازدومی به بعد همه رو شامل میشم
یادم می آید زمانی مسافر ما

از سفرهای ناگفته می گفت
روایت گر سلوکی بود
و قلمش توانا و موثر
امروز دلتنگی های آزار دهنده اش دملی را ماند که اگر نشکفد
به خون میزند و درمان ناپذیر
از دل بر کاغذ خیال بنگار توانا
که ما را نیز سری یاریست اگر نتوانیم ببینیم اما احساسی مشترک
می توان فریاد گر بود
از اشک ها و لبخند ها که تهدیدی است در دل اگر ناگفته ماند. اما به اسرار
بگذار هرکه از ظن خود یارت گردد
بگذار عکس را تنها خاطره ای انگارد
و..........
درود ها داداش دلگیر خودم
خیلی ممنونم داداش
دلگرم همین همدلی های تو بزرگوار هستم
برای همه دعا میکنم این آخر سالی حالشون به شود
و عکس...................
سودابه عزیز
ایکاش آدرسی از شما بود تا بتونم محبت وقت گذاریتون رو جبران کنم
یاد این شعر از ویگن افتادم:


روی عکسم خیره ماند دیده ی تو
عکس من در چشم تو خندان بگرید
یاد روز آشنائی و جدایی
چشم تو غمگین تر از باران بگرید.
با کورش هم موافقم
همیشه شاد و سربلند.
ممنونم جاج مهدی
درسته
اوهوم