دوستان عزیز ، سروران گرامی
شما از این وبلاگ و آی پی دیگه پیامی دریافت نخواهید کرد و راحت بگم { آقا اینجا تعطیل شد }
شاید خیلی ها علت را بخوان بدونن
علت بوجود اومدن این وبلاگ این بود که بتونم حرفایی رو که به همسرم نمیتونم بزنم رو اینجا بنویسم و شاید اون با خوندن این وبلاگ از حال و روزم آگاه بشه
متاسفانه نه تنها اوضاع بهتر نشد بلکه اوضاع خیلی هم بدتر شد و ایشون ارتباط با جنس مخالف رو حتی از طریق قسمت نظر دهی { همون کامنت دونی خودمون } رو نوعی از خیانت میدونن و ...
نتیجتا من هم چون عاشق زندگیم هستم به احترام نظر همسر گرامی اینجا رو تعطیل میکنم
با همتون حال کردم
دمه همتون گرم
یا علی
سلام دوست خوبم
حال واحول خوبه؟
این آدرس وبلاگ جدیدمه..
سلام دوست با مرام من
چشم حتما سر میزنم
سلام آقای ملجوبی خوبید؟ اوضاع خوبه انشالله؟
دلم واسه وبلاگتون تنگ شده بود...
راستی شب یلدا رو پیشاپیش خدمتتون تبریک میگم
امیدوارم سلامت باشین
سلام عزیز
ممنون از لطفت که هنوز فراموش نکردی اینجا رو
داداش بزرگوارم درود بر تو
گاهی وقتهاچه ساده عروسک میشویم.نه لبخندمیزنیم نه شکایت میکنیم.فقط سکوت میکنیم که کسی دردمان را نفهمد...
سلام
تنها کسی که فهمید چرا سکوت کردم تو بودی
با آنکه زمانه خالـــــی از هم دردیست


همواره کسی شریک غمهای کسی است؛
دریاچه ی پشت سد کلامی دارد :
بن بست فقط برای آدم ها نیست
*****
سلام
حسین منزوی یه جایی گفته:
" اینـــکه گاه میــــــخواهم کز تو دست بردارم
حرف سرد مهری نیست، مشکلی دگر دارم"
علیرضا جان
افتخاریست که من رو محرم و درخور دردودل دونستین
و بی شک من به کار تو و به ایثارت افتخار میکنم..
عزیزی برایم به سان همیشه...
قربون معرفتت داداش
خورده است ولی غیر ارادی خورده است
از شدت غم ز فرط شادی خورده است
افتاده زمین و بر نمی خیزد ..وای
این تاک گمان کنم زیادی خورده است ...!
از بس که درد می کشی و دم نمی زنی
حتی خدا به صبر تو تبریک گفته است
مهتاب اگر هنوز درخشنده مانده است
نام تو را درین شب تاریک گفته است
سلام و درود بر دوست و برادر نازنینم، علیرضای مهربان و دوست داشتنی...
به نظرم قلبها هم عکس میگیرند علیرضا..! آلبوم یادگاری دارند و خاطرات مرور می کنند! و مهربانی هایی که عکسشان را گرفته اند را در خود ورق می زنند و با یادشان جانی دوباره می گیرند...
و هزاااار البته تو یکی از مهربانانی هستم که همواره در قلبم دارمت و فراموشت نمی کنم...
فدای تو و دلبستگی های عزیزت
همیشه همه خوانندگان رو تو ذهنم مرور میکنم و برای بعضی هاشون یک جای خاص تخصیص دادم که تو داداشه گلم یکی از اون بعضی ها هستی , شاد باشی
سلام.
امیدوارم هر جا که هستی خوب و خوش و سلامت باشید و مشکلتون حل شده باشه
سلام عزیز
امیدم به خداست
ممنون که اینجا رو فراموش نکردید
خوبه که روی تصمیمتون هستین هنوز
دوست گرامی , با اینکه خودم خیلی دارم اذیت میشم اما میبینم که واقعا ارزشش رو نداره که به خاطر عقاید و سلایق خودم و همسرم زندگی دو تا بچه رو خراب کنم , پس تائید میکنی که روی همین تصمیم بمونم , البته بهترین تصمیم نیست اما تنها راه برای خاموش کردن آتش تشنج تو خونه همینه , ممنون که سر میزنی , به امید روزای خوب برای همه , شاد و پیروز باشی
سلام
زیباترین غزل به خدا می سپارمت،
دست تمام قافیه ها می سپارمت
یک کاسه آب، سینی و قرآن و بغض من،
دست خلوص سبز دعا می سپارمت
دنیای خاطرات قشنگ منی و من،
با این غزل به خاطره ها می سپارمت
اینجا طلوع بغض مرا زجر می دهد،
دست غروب بغض گشا می سپارمت
دستی تکان ندادی و رفتی؛تمام شد ،
هر جا که می روی به خدا می سپارمت
خیلی گلی کاوه جان , ببخشید که اینطوری رفتم , اما میدونم درک میکنی که چاره ای جز اینکار نداشتم جون زندگیم داشت به هم میریخت , به امید روزهای خوب برای همه آدمهای خوب مثل خودت
سلام و صد درود بر علیرضای عزیزم
شک نداشته باش من مروت و مردانگیت را که همانا پشت پا زدن به سلایق شخصی برای حفظ خانواده ات و احترام به نظرات و اهمیت دادن به آینده و آرامش مورد نیازشان است را می ستایم و بیش از پیش دوستت دارم هرچند با این حضور کمرنگ و اما بی ریا...
به خدا می سپارمت
و بازم میام پیشت...
خیلی با مرامی ایول
...... چه ادم با اراده ای هستین.( که تونستید واقعا ننویسید)
کاشکی کار خلافه ی همه ی مردا وبلاگ نویسی بود.
سلام, من همیشه اینجا سر میزنم و دلم لک زده واسه نوشتن اما ...
ممنون که اینجا رو از یاد نبردید
جز در لاکم
کجا بگریزم
بالای سرم ایستاده است
با سنگی در کف اش...
فدای علیرضای عزیزم
خیلی آقائی
صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو
یا دل از مــاندن تو ســـیر شـود بعد برو
خیلی گلی علی آقا
امیدوارم حالت خوب خوب باشه
و یه روزی مفصل بیای و از خودت و خاطرات سخت اما شیرینت برامون بگی... روزی حوالی همین روزها..
قربونت برم داداش
همیشه به یاد همتون هستم
شاد باشی
سلم من تقریبا 3 ماه با وبلاگ شما آشنا شدم اون از طریق داستان قشنگتون تو اون روزا بود که شروع شد. اومدم اسم شما رو سرچ کردم و با وبلاگ تون آشنا شدم حیف که خیلی دیر بود خواستم ازتون تشکر کنم بابت همه داستانهای زیبای شما ممنونم.کاش می شد یه عکس از خودتون برای من می ذاشتید.
سلام دوست گرامی
من براتون یه میل ارسال کردم و خواستتون رو تو اون آدرس میتونین پیدا کنید
شاد باشید
سلام امیدوارم شادو سلامت باشین هر جا که هستین
به همچنین زهرا خانم , امیدوارم که تو زندگیت خیلی موفق باشی
هر قدم پیش تر میروم
غیر ممکن است پیدا کنم
شبیه "تــــو" را
در دوباره ها...
سال نو رو تبریک میگم و برایتان سالی پر از شادی و لبریز از خوشبختی آرزو دارم
فدای علیرضای گلم
کاوه عزیز تو همیشه نسبت به من لطف داشتی و داری, امیدوارم که سال جدید سال سلامتی باشه و هر چی از خدا میخوای بهت بده
پیروز باشی داداش
مَـن قول دآده اَم
فَقط گاهی دِلتنگ میشـوم...
قربونه اون دلتنگیت که گاهی من هم گرفتارشم
سلام خدمت آقای ملجوبی
با خواند یکی از داستانهایتان در یکی از سایتهای کتابخانه با اینجا کشیده شدم.
داستانهایتان رمز دار هستند
نمیدانم از قبل اینگونه بودند یا به تازگی به این سرنوشت دچار شده اند
پست شما در مورد مخالفت همسر گرامیتان را خواندم و متوجه شدم که دیگر این وبلاگ تعطیل شده
به هر حال زندگی واقعی مهمتر از زندگی مجازیست
اگر امکانش هست که رمز را داشته باشیم و اگر هم نیست که موفق باشید.
pelpelo
درود بر علیرضای عزیزم
درسته کم میایم.. اما زیاد دوستت داریم داداش
این نشونه آقا بودنته داداش
سلام علیرضای گلم
خوبی داداش؟؟
هر وقت تهران باشم بین ١٤٠٠٠٠٠٠ یاد تو گم نمیشه!
فدات بشم
و برات آرزوی سلامتی و موفقیت میکنم
خیلی آقائی
علیرضای عزیز
دوست دیرین و نادیده ام
من همیشه دیدن تورو به خودم قول دادم
و امیدوارم قبل اینکه جفتمون پیر بشیم و بداخلاق این اتفاق قشنگ بیفته
من ایلامم و اگه مسیرت این ورا خورد
بی نصیبمان نکنی از دیدارت
فدای تو
دوست خوبم
حتما
به امید دیدار
بارانی که روزها
بالای شهر ایستاده بود،
عاقبت بارید
تو بعدِ سال ها به خانهام می آمدی
دوست تو دل ادم جا خوش میکنه
درووووود
همه چیز خوبه؟
چقدر زمان زود میگذره. انگار همین دیروز بود همه گرم بازار پر التهاب وبلاگ نویسی بودیم و شما خداحافظی کردی و هر کس به بهانه ای رفت و امد و یا رفت و دیگر نیامد. چقدر دلم میخاد دوباره بنویسم و دوباره همه ی دوستها بی هیچ شیله پیله ای دوباره به این دنیای مجازی بیایند و اینبار نروند و اینبار هیچ کس خداحافظی نکند...
سلام
به امید اون روز
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
شب همه بی تو کار من، شکوه به ماه کردن است
روز ستاره تا سحر، تیره به آه کردن است
متن خبر که یک قلم ،بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر ، نامه سیاه کردن است
چون تو نه در مقابلی، عکس تو پیش رو نهم
این هم از آب و آینه خواهش ماه کردن است
ای گل نازنین من، تا تو نگاه می کنی
لطف بهار عارفان، در تو نگاه کردن است
لوح خدانمایی و آینه ی تمام قد
بهتر از این چه تکیه بر، منصب و جاه کردن است؟
ماه عبادت است و من با لب روزه دار از این
قول و غزل نوشتنم، بیم گناه کردن است
لیک چراغ ذوق هم اینهمه کشته داشتن
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردن است
من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی
از دم مهد تا لحد، در اشتباه کردن است
غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه
سجده به کاخ کبریا، خواه نخواه کردن است
از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند؟
این هم اگرچه شکوه ی شحنه به شاه کردن است
عهد تو "سایه" و "صبا" گو بشکن که راه من
رو به حریم کعبه ی "لطف اله" کردن است
گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی
پرسش حال دوستان گاه به گاه کردن است
بوسه تو به کام من، کوهنورد تشنه را
کوزه ی آب زندگی توشه راه کردن است
خود برسان به شهریار، ای که در این محیط غم
بی تو نفس کشیدنم، عمر تباه کردن است
شهریار
دل من هم تنگه