سلام داداش خوبی؟ ببخشی این روزا کم میام نت.برای همینه که کم کامنت میذارم.راستی خیلی خیلی خوشحالم که بازم نوشتنو شروع کردی اگه آدمی در حال فراموش کردن من باشه منم خیلی راحت اونو فراموش می کنم.تصور می کنم این وسط اون مقتوله که منو داره از دست میدهبه قول معروف برای کسی بمیر که برات تب کنه
سلاااااااااااااااااااااااااااااام دادشه گلم بابا یواش یواش داشتم نگرانت میشدم من نمیتونم کسی رو که داره من رو فراموش کنه فراموشش کنم و همش مزاحمش میشم از شما هم آدرسی نداشتم که مزاحم بشم با خط آخر کامنتت موافقم هوارتا شاد باشی داداش
می دونید این پستو که خوندم یاد یه جمله از افلاطون افتادم: هرگاه نتوانستی کسی را فراموش کنی بدان هنوز هم در خاطرش هستی....شما با این جمله موافقید؟؟ تازه مگه فراموشی ممکنه؟!
خاطرات همیشه تو ذهن حک میشن پس فراموشی غیر ممکن هست
مازون جان این فقط یک قصه هست و شاید تو عالم حقیقت اصلا وجود نداشته باشه یه چیزی که تو نوشتن اذیتم میکنه این هست که گاهی تو شخصیت " من " گیر میکنم و کلا اعصابم میریزه به هم امیدوارم که این موضوع ادامه پیدا نکنه
برات شادی آرزو میکنم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام داداش خوبی؟ ببخشی این روزا کم میام نت.برای همینه که کم کامنت میذارم.راستی خیلی خیلی خوشحالم که بازم نوشتنو شروع کردی
به قول معروف برای کسی بمیر که برات تب کنه
اگه آدمی در حال فراموش کردن من باشه منم خیلی راحت اونو فراموش می کنم.تصور می کنم این وسط اون مقتوله که منو داره از دست میده
سلاااااااااااااااااااااااااااااام دادشه گلم
بابا یواش یواش داشتم نگرانت میشدم
من نمیتونم کسی رو که داره من رو فراموش کنه فراموشش کنم و همش مزاحمش میشم از شما هم آدرسی نداشتم که مزاحم بشم
با خط آخر کامنتت موافقم هوارتا
شاد باشی داداش
ولی چشم که باران میشود دوست دارد نوازش دستی بر گونه هایش.. و بدنی از التیاب دور بودن اغوشی میطلبد
به نظرم آدمی که مشغول فراموش کردن ماست لیاقت ِعشق یا توجه ی ما رو نداره!
اوهوم
می دونید این پستو که خوندم یاد یه جمله از افلاطون افتادم: هرگاه نتوانستی کسی را فراموش کنی بدان هنوز هم در خاطرش هستی....شما با این جمله موافقید؟؟
تازه مگه فراموشی ممکنه؟!
خاطرات همیشه تو ذهن حک میشن پس فراموشی غیر ممکن هست
چه قد خوب گفتین واقعا!!!
من از خودم داغون
نوشته های شما هم . . .
مازون جان این فقط یک قصه هست و شاید تو عالم حقیقت اصلا وجود نداشته باشه
یه چیزی که تو نوشتن اذیتم میکنه این هست که گاهی تو شخصیت " من " گیر میکنم و کلا اعصابم میریزه به هم امیدوارم که این موضوع ادامه پیدا نکنه
برات شادی آرزو میکنم