خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

محله قدیمی و خونه قدیمی

سلام دوستان 

نمیدونم چندتاتون تا حالا خونه و یا محل اقامت خودتون رو عوض کردین ولی من خودم 19 سال تو یه خونه قدیمی تو نارمک بزرگ شدم و انواع و اقسام خاطرات رو از اونجا با خودم یدک میکشم

جمعه بعد از چندین و چند سال رفتم محل قدیمیمون ، گفتم شاید خوش شانس باشم بچه محل هائی که باهاشون خاطرات تلخ و شیرین رو داشتم ببینم ولی چیزی دیدم که حدود 5 دقیقیه اشکم رو جاری کرد 

خونه قدیمی رو خراب کرده بودن و به جاش 5طبقه داشتن میساختم

یادگاری هائی که اینور وانور خونه داشتم به یدم اومد

شاید بگید این بابا دیونه هست

ولی چه کنم ، وقتی که اشک میاد ، باید بزاری بیاد، 

ادبیات بنی هندل - قسمت هفتم

دوستان این هم داغ داغ از خواننده خاموش

1-یادت زیبا، مرامت بی همتا، دوستیمون پابرجا، به یادتم همه جا

2-تا توانی در جهان همراه اهل درد باش / یا مبر نامی زمردی یا حقیقت مرد باش

3-دلبرم در مذهب ما بی وفایی کار نیس / شمع اگر عاشق نباشد تا سحر بیدار نیست

4-قربون آدمایی که تو دریای مردونگی غرق میشن ولی از پل نامردی رد نمیشن
5-نسترن را سایه بانت میکنم، دیده گانم را چه قابل، جانم را فدایت میکنم
6-بنویس نام مرا در کف دستت ای دوست، تا به هنگام قنوتت نبری از یادم

7-تا زمین در گردش و تا آسمان در چرخش است / یاد یاران چون شما بر قلب ما آرامش است

8-اگر روزی کنم معنا، معمای نگاهت را / به دنیایی نمی بخشم خیال چشم ماهت را

9-قلب تو زندان و من زندانیش / عشق تو حج است و من قربانیش

10-خواهم ز خدا که بینوایم نکند / غرقم بکند ولی رهایم نکند

11-گرچه ما خوابیده اندر سایه ایم / در رفاقت تا قیامت پایه ایم ...

ادبیات بنی هندل - قسمت ششم

و اما تازه و داغ از خواننده خاموش


۱- باید گرفتارم شوی تامن گرفتارت شوم 
     ازجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم 
           من نیستم چون دیگران ،بازیچه بازیگران 
                 اول بدام آرم ترا ، وانگه گرفتارت شوم

2-بسیار سفر باید تا پخته شود خامی 
     صافی نشود صوفی ، تا سرنکشد جامی 

3-خزان بنشست و گل با بادها رفت     چه آسان میشود از یادها رفت

ادبیات بنی هندل - قسمت پنجم

آتشی را که به برداشت شرر در شب پیش

دیدم افتاده سحر بر سر خاکستر خویش

گفتم ای آتش پنهان شده بر روی تو چیست؟

گفت

خاکی است که خود ریخته ام بر سر خویش

ادبیات بنی هندل - قسمت چهارم

و باز هم تازه رسیده داغ داغ از خواننده خاموش عزیز 


1- نگام نکن آب میشم 
2- منتظرم برگردی 
3- بیمه ابوالفضل 
4- جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را 
   نجستم زندکانی را و گم کردم جوانی را
5- عجب صبری خدا دارد
6- در این دنیا که مردانش عصا از کورمی دزدند
   من از خوش باوری اینجا محبت جستجو کردم