خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

روزانه - 252

دراین پاییزتب آلود
خدا رابه آغوش مى کشم
مست مست
بى هیچ کلامى

گله دارم

یک تکه بلور از جنس حضور 

یک یاس سپید از رنگ امید  

همه تقدیم  تو باد  

در سکوتم میکنم از تو یاد 

ای سرگردان تنها   ای باد 

آیا کسی هم میکند زمن یاد؟ 

روزانه - 251

در مهمانی لبخند 

 اشک  

بدون دعوت آمد و دل را ربود 

ای کاش میشد باور کرد تقدیر سقوط نیست

روزانه - 250

اگر عشقی وجود داشت
اولین تنفس تو با آن آغاز می شد
و آخرین رمق من با آن پایان می پذیرفت
بیا........نگوییم عاشق بودیم!
مگر جز این است؟
تو به هر احساسی فکر می کردی
جز عشق...!!!
و من به هر احتمالی می اندیشیدم
جز عاشقی....!!
بیا هر دو دروغگوهای خوبی باشیم
بدروغ بگوییم از اول عشقی نبود
و تا ابد عاشق نخواهیم ماند
آری...!!
دروغگوها هم عاشق میشوند...

روزانه - 249

بال پروازم هست اما...
رنج خزیدن بر روی زمین را به جان می خرم

تا که پرواز را یاد بگیری