خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

عناوین یادداشت‌ها

  • روزانه - ۱۴۹ سه‌شنبه 1 شهریور 1390 07:35
    امروز دوباره قدم خواهم زد ، به یاد تو و خاطراتت زیر باران دو باره عاشقت خواهم شد برای هزارمین بار‎ فریاد خواهم کشید دوستت دارم
  • ستاره کویر - قسمت چهارم یکشنبه 30 مرداد 1390 14:38
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 من: برگردیم طرف بچه ها؟ من یه کم سربه سر حمید بزارم اسماء : باشه بریم من: بابا این ساقی کجاست ؟ کی مشروب من رو بالا میکشه؟ منصور : بیا داداش بیا پیش خودم حمید همونجوری که تو بغل مریم خودش رو جمع کرده بود خیره به ما بود بهش اشاره کردم بیا اینور کارت دارم اومد جونم؟...
  • روزانه - ۱۵۰ یکشنبه 30 مرداد 1390 12:58
    می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند . ستایش کردم ، گفتند خرافات است . عاشق شدم ، گفتند دروغ است . گریستم ، گفتند بهانه است .خندیدم ، گفتند دیوانه است .دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شم
  • روزانه - ۱۴۸ شنبه 29 مرداد 1390 16:47
    گاهی بهترین وسیله برای فراموشی، دیدار دوباره است.
  • ستاره کویر - قسمت سوم شنبه 29 مرداد 1390 12:17
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 صدای منصور از آلاچیق بلند شد که بابا شما دو تا عاشق و معشوق نمیخواین بیاین اینوری؟ من: راه بسته است ، لطفا از مسیر جایگزین استفاده کنید، اومدیم بابا یه دقیقه کم نیارین از سر و صدا ها بلند شدم و دست اسماء رو به منظور کمک گرفتم تا اون هم بلند شه، رفتیم طرف بچه ها،...
  • روزانه - ۱۴۷ پنج‌شنبه 27 مرداد 1390 10:52
    مزاحم آدمی که مشغول فراموش کردن شماست نشوید!...هیچ قاتلی دوست ندارد هنگام کشتن کسی، مزاحمش شوند!!...
  • ستاره کویر - قسمت دوم چهارشنبه 26 مرداد 1390 13:07
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 من: نخیر اینطور که معلومه شماها یه کارائی میخواین بکنید حمید: خوب اون که صد البته ولی کار بدی نمیکنیم من: گفتم که خدا به دادم برسه راه افتادیم سمت بیرون کرمان من: چه زیبا هستن این ستاره ها، آدم حس میکنه میتونه با دستش اونا رو بگیره حمید: این محل جائی هست که کمترین...
  • روزانه - 146 چهارشنبه 26 مرداد 1390 12:57
    چه قدر خوبه که بدونی یکی یه جایی داره یه آهنگی رو فقط به یاد تو گوش می ده ..‬
  • ستاره کویر - قسمت اول سه‌شنبه 25 مرداد 1390 10:42
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 خوب دوستانی که از قدیم با وبلاگ من آشنا بودن بیشتر به خاطر داستانهام اینجا سر میزدن که امروزه کم لطف شدن من باز هم شروع به نوشتن کردم، یه مدت بود خودم رو با روزانه ها مشغول میکردم ، نمیخواستم اینجا بسته باشه و ... بگذریم و این هم قصه ما مدتی بود که دیگه زندگی برام...
  • روزانه - ۱۴۵ سه‌شنبه 25 مرداد 1390 02:14
    تا ابد رد پای عشق را نمی توان از دل پاک کرد
  • روزانه - 144 دوشنبه 24 مرداد 1390 13:19
    داستان عشق بازی ما، داستان خواستن یکدیگر نیست، داستان نخواستن یکی دیگر است
  • روزانه - 143 یکشنبه 23 مرداد 1390 16:10
    هر شب نعش یک "دوستت دارم" می‌ماند روی دستم ...
  • روزانه - 142 یکشنبه 23 مرداد 1390 11:05
    گفتگوی دو دختر پای تلفن: سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم... می بینمت خوشگم... بوس بوس بوس گفتگوی دو پسر پای تلفن: بنال... بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر بعد از قطع کردن تلفن : دخترها: واه واه واه !!! دختره ایکبیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو...
  • روزانه - 141 شنبه 22 مرداد 1390 07:24
    بعضی دو راهیا همیشه یه دوراهی میمونن برات، حتی وقتی داری تو یکی از اون دو مسیر قدم بر میداری!
  • روزانه - ۱۴۰ جمعه 21 مرداد 1390 12:37
    ترسم از تنها بودن در کنار نزدیکترین کسم هست
  • روزانه - 139 پنج‌شنبه 20 مرداد 1390 10:29
    وقتی نه دستی برای گرفتن است نه آغوشی برای گریه نه شانه ای برای تکیه انتظار نداشته باش خنده ام واقعی باشد مادر؟!!! این روزها فقط زنده ام تا دیگران زندگی کنند.
  • روزانه - ۱۳۸ چهارشنبه 19 مرداد 1390 13:08
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 هنوز برام همون تویی همون توی همیشگی همون خیال سادگی همون نگاه دائمی فکر می کنی هنوز منم همون منم ؟ همون من همیشگی ؟
  • روزانه - ۱۳۷ سه‌شنبه 18 مرداد 1390 12:28
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 شب داشت ستاره هایش را جمع می کرد خورشید هنوز چارقد سرخش را سر نکرده بود ی خواب از روزهای تلخ این روزها نگران فردا اگر خورشید بر نیاید
  • روزانه - ۱۳۶ سه‌شنبه 18 مرداد 1390 08:25
    هوای حوا، بوی مطبوع بی کسی است
  • روزانه - ۱۳۵ دوشنبه 17 مرداد 1390 11:03
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 اگه یه روزبهت بگن تموم زندگیت یه فیلم بوده اسم فیلمو چی میذاری؟ پ ن : جوابهای نفرات قبلی جزیره سرگردانی ، بربادرفته، سفید.سیاه.خاکستری، محراب عشق، فیلم کمدی، افسانه دریا، زنی تنها در آستانه فصلی سرد، رویای ناتمام پرواز، سراب، کاکتوس ها زیبا هستند، گلی که در زمستان...
  • روزانه - ۱۳۴ یکشنبه 16 مرداد 1390 08:44
    من در این ایستگاه متروک در پی رد قدمهای تو میگردم غافل ازبی رحمی سوزنبان سرنوشت
  • روزانه - 133 جمعه 14 مرداد 1390 20:16
    من... بت شکن بودم هر جا که بتی بود شکستم و عاقبت ! ... شکستم به دست بتی که نشکستم !!! زنجیری که بر گردنم بود به مانند یک همزاد شده دیگر زنجیر مرا نمیکشاند که دیگر این من بودم که زنجیر را میکشاندم { بر گرفته از کتاب عنتری که لوطی اش مرده بود }
  • روزانه -132 چهارشنبه 12 مرداد 1390 23:38
    دیگر نه کنیسه میخواهم نه بتکده شانه هایت جای خوبیست برای بندگی
  • روزانه - 131 چهارشنبه 12 مرداد 1390 13:06
    شب روشن می کند چراغ را وقتی پنجره از نور گریزان است در حوصله ی زمان قدم می زنم به شماراعداد بی خیالی تنت در سایه می لرزد امشب هم آغوشی بوی سیب می دهد
  • روزانه - 130 سه‌شنبه 11 مرداد 1390 22:49
    بوی باران نمی دهی دیگر شعرهایت چه بی صدا مانده منگِ دلگیجه های بی وقتم سایه ازصاحبش جدا مانده
  • پَ نه پَ - ۶ دوشنبه 10 مرداد 1390 20:47
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 نیمه شعبان رفیقمو بعد ۱ سال دیدم... میگه آه‌ه‌ه فلانی تویی؟ پـَـ نـَـ پـَـ مهدیم دیدم بیشتر از این غیبت کنم مشروط میشم گفتم ظهور کنم کارگره داره از طبقه اول آجر پرت میکنه طبقه ششم،رفیقم میگه اینها کارگرن؟!پـَـ نـَـ پـَـ بازرسان بین المللی سازه های عمرانی هستن، دارن...
  • روزانه - 129 یکشنبه 9 مرداد 1390 23:22
    آیا می دانستید چرا ایرانیان از دیرباز پشت سر مسافر آب بر زمین می ریزند؟ سردار پرافتخار ایران یعنی هرمزان در سمت فرمانداری خوزستان انجام وظیفه می‌کرد. هرمزان که یکی از فرمانداران جنگ قادسیّه بود. بعد از نبردی در شهر شوشتر و زمانی که هرمزان در نتیجه خیانت یک نفر با وضعی ناامید کننده روبرو شد، نخست در قلعه‌ای پناه گرفت و...
  • روزانه - ۱۲۸ یکشنبه 9 مرداد 1390 13:01
    در سرزمین ِ من آغوش‌ها برای بدرقه گشوده می‌شوند
  • روزانه - ۱۲۷ شنبه 8 مرداد 1390 15:57
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 تو کجایی سهراب؟ آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند ... وای سهراب کجایی آخر؟ ...... ​ .... زخم ها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند ! تو کجایی سهراب؟که همین نزدیکی عشق را دار زدند همه جا سایه ی دیوار زدند
  • روزانه - ۱۲۶ جمعه 7 مرداد 1390 21:31
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 گمشده این نسل اعتماد است نه اعتقاد" اما افسوس که نه بر اعتماد اعتقادیست و نه بر اعتقادشان اعتماد !!!!