از پشت نمناک تنهایی چشمان بارانی خویش
شبی با لهجه قاصدکهای مهاجر
صدایت کردم
از آرزوهای به باد رفته خویش ترانه ای سرودم
و با نتهای نقره ای آهنگی ساختم
پس از گذشتن از کوچه های کاهگلی آرزوها
به گوش چکاوکهای عاشق نامت را فریاد زدم
سراغت را ز پروانه های خاکستری گرفتم
نشانی از تو در شهر سرخ احساس یافتم
عکس پاره جدایی را در آلبوم آبی عشق دیدم
با حسرت برگ برگ خاطراتت را ورق زدم
اما حتی نشانی از من نبود