خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

گله دارم - 12

تا حالا شده براتون این اتفاق بیفته ؟ 

که وقتی منتظرید عزیزی از در برسه، بلند شید و تو همون برخورد اول، با تمام احساساستون بخواین ببوسینش ؟ 

و ایشون در جواب  

اولا ناجور ب ر ی ن ه تواحساسات شما که در حال غلیان هست  : 

 

صورتشو از شما دور بکنه و بگه عزیزم از بیرون اومدم صورتم کثیفه بزار صورتمو بشورم بعدا من رو ببوس 

 

بابا  

 

آخه وقتی  دستاشو برای تو باز کرده و منتظر تو هست یعنی  اون تورو با همون کثافت میخوادت ، چرا همیشه احسا ساتمون رو باید ندید بگیریم؟ کی نوبت توجه به احساس دور و بری هامون میرسه ؟ هان ؟ کی ؟

گله دارم 11

قربونت برم خدا 

چقدر غریبی رو زمین 

 

گله دارم - 10

تا که بودیم ، نبودیم کسی، کشت ما را غم بی هم نفسی،  تا که رفتیم همه یار شدند، خفته ایم ما، همه بیدار شدند، قدر آئینه بدانیم چو هست ، نه در آن وقت که افتاد و شکست 

گله دارم - 9

 زندگی من یعنی ورود به قنادی و دست خالی برگشتن !!! تو همیشه میدونستی چطوری باید من رو بازی بدی

گله دارم - 8

در فراق یار  ،   دو چشم تر ،  ما را بس ...