دل سر شار از هوای توست
اما چرا دست برقلم نمیرود امروز!؟
قصور دلست یا دست!
تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هرروز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتادوشش هزاروچهارصد دلار پول می گذاره ولی دوتا شرط داره. یکی اینکه همه پول را باید تا شب خرج کنی، وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول را به حساب دیگه ای منتقل کنی. هرروز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه. شرط بعدی اینه که بانک می تونه هروقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد. حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟ او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا .....«همه ما این حساب جادویی را در اختیار داریم: زمان. این حساب با ثانیه ها پر می شه.هرروزکه از خواب بیدار میشیم هشتادوشش هزارو چهارصد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری را که مصرف نکردیم نمیتونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هرروز صبح جادو می شه و هشتادوشش هزاروچهارصد ثانیه به ما میدن. یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هروقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده. ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم. بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. ازت تمنا می کنم.»
موضوع پست های شکرانه در واقع برای تشکر از خدا و الطافی که نسبت من داشت زده بودم
ولی یکی از دوستان وبلاگی اونقدر من رو شرمنده خودش کرده که میخوام اینجا ازش صمیمانه تشکر کنم
ایشون برای اینکه من رو حد اقل کمی شاد کنه و بخندونه و یا سرگرم کنه هر زمانی که تونسته برام یا جوک ارسال کردن یا مطالب با ایمیل های سرگرم کننده ارسال کردن و همیشه حال روحیم رو جویا شدن
بدینوسیله از تو دوست عزیز صمیمانه تشکر میکنم که اینقدر به فکر من بودی و هستی و برام به آدرس یاهو ایمیل میزنی
دمت گرم و از خدا به خاطر داشتن یه همچین دوستی تشکر میکنم
ممنونم که هستی و امید که پایدار باشی
چکه می کند چشم در نگاه عاشقش پرنده تنهایی
لنگ لنگان می گذرد...
یادت هست معشوق من
خاطراتمان را یادت هست؟
به کلاغــــها بگویید: قصه ی من اینجا تمام شد،
... ... یکی ... ... بود و نبود مرا با خود برد..
همینجا از کلیه دوستانی که تولدم رو تبریک گفته بودن تشکر میکنم و دمه همشون گرم