خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

تو اون روزا بود که شروع شد { قسمت چهاردهم}

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

غذای نذری - اجرت با زهرا - اجرت با آقا

سلام 

با رسیدن ایام محرم ، کار و بار یه سریا رونق میگیره ، کیا ؟ الان خدمتون عرض میکنم

والا ، چند روزه که به خاطر تعطیلی ایام سوگواری امام حسین و درخواست پسر کوچیکم باید میرفتیم این هیئت و یا اون هیئت { آخه پسرم از این زنجیر زنی خیلی لذت میبره } 

چند تا مطلب در مورد غذاهای نذری به چشمم خورد و نهایتا"  اونائی رو که اومده بودن غذای نذری بگیرن رو به چند گروه تقسیم کردم

1- اونائی که واقعا" مستحق هستن و بعد تو صف واستادن و یا اینکه برای گرفتن یه پرس غذای نذری باید یک جلسه هیئت رو همراهی کنن که تا آخر سر،  سر سفره امام حسین بتونن یک پرس غذا نوش جان کنن ( باید بگم که از هر 100 نفر فقط 5 نفر این شرایط رو دارن )

2- اونائی که غذا ها رو پخش میکنن و در واقع یک واسطه بین اونی که زحمت کشیده خرج میده و مصرف کننده یا همون عزا دار ها ، باید بگم که اکثرشون فکر میکنن این غذا مال باباشونه و اول باید تموم بچه محلا و آشنا ها غذا بگیرن و بعد همه اینا با کلی التماس و منت و جان و جان تو شاید یه پرس غذا بزاره کف دستت ، در صورتی که به بچه محلا اگه کمتر از 5  پرس واسه هر کدوم بده خیلی خیطه و ضایعه بازاره و ... حتما اینا رو که دارم میگن برای شما هم اتفاق افتاده و داره براتون تداعی میشه

3- اونائی که به صورت حرفه ای غذای یکهفته بلکه بیشتر رو از همین هیئت ها تامین میکنن ، درواقع خانم خونه حال پختن غذا رو نداره و به دوستان و آشنایان ( دخترا و پسرا و جوونا و گاهی این گروه رو یه آدم مسن هم همراهی میکنه که لیدر گروه هست ) رو برای اخذ این غذا ها به بیرون خونه و تو کوچه و خیابون و کلا هرجائی که بوی غذا بیاد راهی میکنن و انگار که مسابقه هست ، هرچه دستت پر تر باشه تو خونه بیشتر تحویل گرفته میشی و تازه بعدش که اومدن خونه از زرنگ بازیهاشون و اینکه چطوری بدون صف تونستن ششصد تا غذا بدست بیارن رو برای هم تعریف میکنن

4- اونائی که اصلا خوششون میاد بیان تو این جور صف ها و بقیه رو با هل دادن و یالا یالا آزار بدن و یا شاید به این هوا دوست دوخترشون رو تو صف ببینن و یه گپ درست و حسابی تو صف با هم بزنن آخر سر هم از اون پشت مشت جان من ضایع نکن بچم اینجاست و بیشتر بریز و اینطوری بده ، هفت تا غذا بزارن تو کاسه زیدشون و ...

قربون امام حسین برم که اگر یکی این وسط پارتی و یا آشنا نداشته باشه ،  برای بدست آوردن یه پرس غذا باید یه دست لباس بشوره ، چون موقع گرفتن غذا شصت نفر لگد زدن بهش و یا اینکه عقبی وقتی غذا میاد جلو میپره رو کول شما تا اون غذا رو چنگ بزنه و نتیجتا" روغن غذا رو پیراهن شما قشنگ میشینه و خلاصه برای بدست آورن یه پرس غذا باید پیه شستن یه دست کامل لباس رو به تنتون بمالید و تازه اطو هم که .... حالا هی بگین برای این غذا ها نباید پول بدین ، با این حساب که باید 700 تومن پودر و 2000 پول اطو شوئی و 500 تومن قرص اعصاب ، اگر برین رستوران و ... یه کم فکر کنید لطفا"

ای امام حسین، قربون اون مظلومیتت آخه این درسته ؟

5- اونائی که قبل محرم ، علل خصوص کاسبا، اکثرشون ، بله اونائی که قبل محرم اونقدر میکشن رو جنساشون که بتونن تو مسابقه نذری دادن با فلان حاج آقا کم نیارن و خلاصه پوز طرف رو با 100 یا 200 و یا چندین هزار غذای بیشتر بزنن و خلاصه ترتیب مشتری بد بخت رو میدن که بتونن تو محل خودی نشون بدن و ...

خلاصه که اجر همشون با زهرا

اجرشون با آقا

خرجشون از جیب ماها 


تو اون روزا بود که شروع شد { قسمت سیزدهم}

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تو اون روزا بود که شروع شد { قسمت دوازدهم}

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تو اون روزا بود که شروع شد { قسمت یازدهم}

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.