سلام به تمامی دوستان عزیز که از ابتدای قصه "تو اون روزا بود که شروع شد" با من همراه بودن
همینجا میخواستم یه خسته نباشید به همتون بگم و تشکر کنم به خاطر نظرات دوستانه و خالصانه همگی شماها
در آینده میخوام یه داستان واقعی به نام تقدیر حبیب براتون بنویسم، البته اگر این دردهای مفاصلم امان بده
امیدوارم که درس عبرتی برای خیلی از ماها باشه
شاد و پیروز باشین
مسافر
من که هستم باقیش
انشالا که زود خوب میشین
و شما هم خسته نباشین
ممنونم
شما منو تشویق به نوشتن میکنید و یه جورائی میدونم خوانندگان خاموش هم منتظر هستن
فقط شما نسبت به بقیه با محبت تری و یه کامنت کوچولو هم که شده ما رو مهمون میکنید
ما که نمیدونیم چی بودو چی شد
سلام بر تو عزیز
ورودت رو به جمع دوستانمون خیر مقدم میگم
شما هرجاش رو که متوجه نشدین عنوان کنید تا راهنمائی لازمه انجام بشه
شاد باشید