خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

من از دست خدا هم گله دارم

 همیشه یاد و خاطره عشق بازیمون رو به یاد دارم، وقتی که من پر از احساس نیاز بودم و تو هم از سر بی نیازی ، حسابی کیفم رو کیفور میکردی، یادته اون شبها رو ؟ شبهائی که تا نزدیکی های صبح، تو فقط شنونده بودی و همش من صحبت میکردم؟ یادته اتفاقاتی رو که باعث میشد من بیام پیش تو ؟

میدونم که همشو به خوبی به یاد داری ، لحظه به لحظه شو، کلمه به کلمه حرفامو، قطره قطره اشکامو،

یادم میاد وقتی که اولین بار باهات بطور جدی آشنا شدم، یادمه که منو زیاد منتظر نمیگذاشتی، حالا من چه کاری کردم که دیگه حتی نگاهمم نمیکنی، شاید هم نگاهم میکنی و چشم های من نمیبینه، کی قراره این انتظار طولانی سر برسه؟ خیلی خوشحال بودم که برای درد دل کردن با تو احتیاجی به واسطه و یا چیز دیگه ای نبود ،

 مدتی هست که میخوام جدی باهات صحبت کنم، همیشه وقتی که از دورو برم گلگی داشتم ، سریع میومدم پیش تو، ولی موضوع اینجاست که اگر از تو شاکی باشم باید شکایتم رو کجا ببرم؟

چند وقتی هست که شدید گله دارم، از اتفاقاتی که داره برام میافته، البته نا گفته نمونه که به این جمله هم اعتقاد شدید دارم"  خدایا به داده هات شکر که میدونم نعمته، به ندادت هم شکر که میدونم از روی حکمته" بله، مدتی هست که از خدا به خاطر نداده هاش نه بلکه به خاطر اینکه منو راهنمائی نمیکنه که حمکت این نداده هاش چیه شاکی هستم، راستش خیلی خسته هستم، از این انتظار خسته هستم و شاکی، کاشکی میشد یه جوری بتونم با خود خوش ارتباط برقرار کنم، ازش بپرسم که تا به کی باید صبور باشم؟ تا کی باید کار کنم؟ وقت استراحت من کی میرسه؟ آیا باید تا آخر عمر برم سرکار؟ از اینکه صبح ها استرس این رو داشته باشم که ای داد دیر شد و یا تحمل کلفت گوئی های کسانی که بیرون کار باقالی هم بارشون نمیشه کرد برام مشکل ساز شده،

خدایا، گلایه من از شما به خاطر خودم نیست، بلکه این سردرگمی و توجیهاتی که باید برای                 پیدا    نکرده هام تو ذهن خودم جستجو کنم باعث این گلایه ها هست

آخه یه نفر مگه چقدر طاقت داره؟ مگه یه نفر تا کجا میتونه به نداشته هاش فکر نکنه و همش بگه حتما حکمتی توش بوده خدا این کار رو نکرده و مهم تر از همه این هست که جواب خودم رو نمیتونم بدم ، چه برسه به سوالهای بی جوابی که تو ذهن خانوادم برای نداشته هامون پیدا شده، حسود نیستم ولی وقتی میبینم که یه نفر که خیلی از من عقب تر بوده ولی الان داره موشکی میره بالا اونوقت آدم به عدالت یه نفر شک نمیکنه؟  شما ها تا کی صبر میکنید؟ اصلا اعتقادی به حقانیت خدا دارید؟ حقانیت و عدالتی که همه جا راجع به اون به ما گوش زد شده؟ 

نظرات 6 + ارسال نظر
M.shafi چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389 ساعت 16:56 http://shafi.blogsky.com

سلام دوست عزیز من وبلاگ شما را دیدن نمودم وخیلی عالی بود.
حالا اگر وقت داشتید یه سری به وبلاگ این بنده حقیر و ناچیز بزنید .
با احترام محمد شفیع خاکسار مدیر وبلاگ.

سلام
ممنون از وقتت
چشم
سر میزنم
شاد باشی

رز جمعه 3 اردیبهشت 1389 ساعت 15:03 http://shosho.blogsky.com

وای
سلام
خوبی تو؟؟
معلوم هست چی شده
شما هم مثل من فری شدین
انشالا که مشکلتون حل میشه
۳ شنبه عروسیه منه
ولی هیچکدوم از خانواده شوشو نمیان بوشهر
عروسی واسه فامیل ما هست
البته گفتن مرداد یه جشن واسه فامیلای خودشون میگیرن
خدا میدونه چی میشه

سلام بر بانوی عزیز
پیشاپیش ازدواجتون رو صمیمانه تبریک میگم ، از طرف من آقا داماد رو هم هفت تا ببوسین

درنین جمعه 3 اردیبهشت 1389 ساعت 19:18 http://manhamandornin.persianblog.ir

سلام

بهترین ها



سلام
کاملترین ها { البته منظورم تشکر هست }

خواننده خاموش یکشنبه 5 اردیبهشت 1389 ساعت 14:18

سلام . خسته نباشید .دوست عزیز من هم درگیر این مسائلی که گفتید هستم و فکر میکنم همه کمابیش درگیر این قضایا هستن . اصلاً آدمیزاد هیچ وقت قانع نمیشه و همیشه بیشتر طلب میکنه .حتی اون کسی هم که میگید موشکی پیشرفت داره حتماً مشکلاتی هم داره که فقط خودش میدونه . شما از بیرون میبینید .از کجا میدونی شاید یکی هم به زندگی شما غبطه بخوره چون از مشکلاتتون خبر نداره .من اینقدر دنیارو به خودم سخت گرفتم که افسردگی گرفتم ولی به این نتیجه رسیدم که نباید غیر از شکر کار دیگه ای کرد چون همیشه بد تر از بد هم هست . خدارو شکر کن . منتظر برگشت دوباره و ادامه داستان زیبات هستم . موفق باشی

سلام رئیس
والا من همیشه شاکر خدا بودم و هستم و علت گلگی من فقط به خاطر درک پائینم از اتفاقاتی هست که دوروبرم میفته و منو همش به فکر وا میداره، این افکار منفی هست که داره داغونم میکنه ، هر کاری میکنم نمیتونم از اونا دوری کنم و تقریبا داره میشه ملکه ذهنم،
تو داستان هم گفتم، به ندادت که از روی حکمت هست شکر و به داده هات که نعمت هست شکر

خواننده خاموش دوشنبه 6 اردیبهشت 1389 ساعت 14:54

هیچوقت از خدا نخواه که تموم دنیا رو بهت بده

فقط بخواه یکی رو بهت بده که تورو به نموم دنیا نده !

خیلی دنبالش گشتم نبود، شاید چون خودم اینجوری نبودم
به قول یکی رفتم نبود، نگرد نیست

خواننده خاموش دوشنبه 6 اردیبهشت 1389 ساعت 14:54

لذت آنچه امروز داری را با آرزوی آنچه نداری خراب نکن

اما بدان آنچه که امروز داری ، روزی آرزویش را داشتی . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد