خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

عذر خواهی

دوستان گلم سلام

چند روز رفته بودم سراغ دالان سبز

وقتی قهرمان قبلی رو اونجا دیدم ، بهش اطلاع دادم که دارم راجع به این پارک و آدمهای مطلب مینویسم، اون هم طفلی شدیدا خواهش کرد که از ادامه این داستان خودداری کنم و محل کسب ایشون رو تابلو نکنم، من هم چون به اون قول قطع نوشتن این داستان رو دادم ، لذا اینجا از همگی عذر میخوام و اعلام میکنم داستان دالان سبز در همون اول تولدش گوشه های پنهان قلبم مدفون شد

نظرات 2 + ارسال نظر
S.M یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 15:38 http://www.MLBK.blogsky.com

باور کن دوست دارم...

ممنون
منم دوست دارم هوارتا

خواننده خاموش دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 09:00

سلام . مشکوک میزنی مسافر .دوباره رفتی دالان سبز برای خرید ؟ با قهرمان داستان چکار داشتی ؟ راستشو بگو
اگر همسرتو ببینم بهش میگم دوباره رفتی دالان سبز .(شوخی کردم ) درواقع منظورم اینه که اینجا یه دنیای مجازیه و ما همدیگرو نمیشناسیم پس تابلو شدن نداره که .خواهش میکنم دوستتون رو راضی کنید و داستانو ادامه بدین .منتظریم.موفق باشید

سلام
والا من الان یک سالی هست که پاک موندم و حتی با کسائی که اینکاره هستم رفت و آمدم رو کم کردم
ولی بایکوتشون نکردم، در آینده چون بیشتر راجع به اون پارک و دالان سبزش میخواستم توضیح بدم، همه اونائی که بچه شرق تهران باشن میفهمن که کجا رو دارم آدرس میدم، مضاف بر اینکه من همیشه از قهرمان اصلی داستان اجازه گرفتم که راجع به اون با نام مستعار بنویسم، حتی موضوع داستان خودم رو هم که میخواستم بنویسم از رئیس { عیال مربوطه } اجازه گرفتم و ایشون هم با راهنمائی در مورد اسامی و تغیر نام مکانها موافقت خودش رو اعلام کرد
به هر حال نگران نباشین
با یه داستان جدید میام، فقط آخر هفته یه جراحی دارم که تو ناحیه لگن انجام خواهد شد و شاید یک هفته ای نباشم
شاد و پیروز باشین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد