خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

روزانه - 6

از من بگریزید که می خورده ام امروز

 

با من منشینید که دیوانه ام امشب

 

ترسم که سر کوی تورا سیل بگیرد

 

ای بی خبر از گریه مستانه ام  امشب

 

یک جرعه آن مست کند هر دو جهان را

 

چیزی که لبت ریخت به پیمانه ام امشب

 

بی حاصل از عمر گرانمایه ، فروغی { مجلوبی ، ...ئی و ... }

 

گر جان نرود در پی جانانه ام امشب

نظرات 3 + ارسال نظر
کرانه جمعه 5 آذر 1389 ساعت 19:20 http://www.bikaraanemehr.blogsky.com

سلام خوبین
این شعرت از اون مورداست که آدمو می بره به اون خاطرات قدیمیش که .....
ای دل غافل راستی کجا بودیم چی شد......
خاطراتی که وقتی بهش فکر می کنم زخمت می کشم و پلکی می زنم و سری تکون می دهم
ممنونم سرزدی سربزن از نظرت هم ممنون ی خط اما .... عمقی واسم نوشتی

سلام داداش گلم ُ خوبی؟
والا این شعر رو وقتی داشتم به یکی از آهنگهای قدیمی گوش میکردم شنیدم و خیلی باهاش حال کردم گفتم شاید بقیه هم بتونن یه نصیبی ازش ببرن
شاد باشی

LonelY.GiRl شنبه 6 آذر 1389 ساعت 14:09 http://sokute-mobham.blogsky.com/

این شعر خیلی قشنگ بود :)

به آدم یه حس خوبی میده :)

قربانت
ممنون که وقت میزاری

بهداد دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 00:19 http://mangozashteman.blogsky.com

سلام خوب هستید ابدتی کردم دوست داشتین تشریف بیاورید

سلام
حتما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد