خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

روزانه - 1۲

یه روز عصر حوالی چهارراه پارک وی، پشت سر دو تا خانم متشخص

خیلی دیگه خسته شدم

آره دیگه وقتش بود، گرچه باید تابستون میرفتیم

خوب باید صبر میکردیم تا شوهرامون بتونن مرخصی بگیرن

راستی اگر بریم لب دریا چی کار کنیم؟

چی رو چیکار کنیم؟

من که روم نمیشه جلوی منصور لخت شم

منم روم نمیشه جلوی افشین لخت شم، ولی خوب یه کاریش میکنیم

مثلا چیکار کنیم؟

بابا شوهرامون عین داداشامون میمونن، راستی مایو تو 2 تیکه هست؟

با یه لبخند و شوخ طبعانه آره از همونائی که میگن نخ در بهشته !!!

نظرات 4 + ارسال نظر
sara پنج‌شنبه 18 آذر 1389 ساعت 13:32 http://sarabnd.blogfa.com

خیلییییییییییییییییی باحاله من خیلی کوچولو هستم می شه شما منو لینک کنین توی وبلاگم بیایین نظر هم بدین خوش حال می شوم



http://sarabnd.blogfa.com

sara پنج‌شنبه 18 آذر 1389 ساعت 22:27 http://sarabnd.blogfa.com

هههههههههههههههههههههههههههههههههه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
.ههههههههههههههههههههههههه

sara پنج‌شنبه 18 آذر 1389 ساعت 22:31 http://sarabnd.blogfa.com

لینکیدمت

هیس جمعه 19 آذر 1389 ساعت 20:18 http://l-liss.blogsky.com

جالب بود!


سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد