خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

وسوسه - 3

سر میز ناهار

آنا: خوب این آقای فرزاد خان و خواهرش رو کی میخوای دعوت کنی؟

مارال: برای چی باید دعوتشون کنیم؟ همش ما تو آشپزخونه باید باشیم، اه

صمد: بزار یکی دو روزی از اومدنش بگذره بعد

آنا: اولدوز زنگ زده بود

صمد: حتما پول میخواد

آنا: آره دیگه فقط وقتی پولشون ته میکشه یاد پدر و مادرشون میفتن

صمد: باید کمی صبر کنه، حسابم خالی هست

مارال: خوب پس تا سر برج من هم باید صبر کنم

صمد: چند روز بهم مهلت بدین ببینم چیکار میتونم بکنم

بعد از ناهار باز رفت تو اطاق خودش و رو تخت دراز کشید، با خودش میگفت،

خدایا این درسته که یک عمر بدون اینکه بخوام یه پول ناجور خونه بیارم و شرافتمندانه کار کردم، حالا برای پول درس بچه هام شرمندشون بشم؟ چرا؟ چرا باید دست به کارهای ناجور بزنم؟ ما که گفتیم مخلصیم، دیگه مچالمون نکن جلوی اینا

بعد از یه خواب یک ساعته بلند شد و رفت سراغ لپ تاپش و برای چند نفر میل زد، متن پست الکترونیک:

روز آبی نزدیک است آماده باشید، شب مهتاب در کمین است، مراقب باشید،

جوجه اردک زشت

 و یه ای میل هم به دوستش رضا زد و گفت رضا جان سلام داداش

نیاز به یه حساب ارزی دارم که بتونم از ایران ریال واریز کنم و اونجا دلار دریافت کنم، در ضمن اگر میتونی یه سر ایران بیای خوشحال میشم یکی دو روزی با هم باشیم

خداحافظ صمد آقا (:

اون وسوه دوباره اومده بود سراغش ، شروع کرد به طراحی یک نقشه دزدی الکترونیکی ، به بعضی جاها که میرسید یه علامت سوال میزاشت، به بعضی تخصص ها که میرسید یا یه سری اسم مینوشت و یا یه علامت سوال میزاشت، بعد از یکساعت کار کردن رو کاغذ ، اونا رو دوباره خونی کرد و سعی کرد اول چند محل برای کانکت شدن بصورت وایر لس انتخاب کنه تا راحت بتونه از اثری که از طریق آی پی ها به جا میزاره فرار کنه،

برای این کار به دو سه تا شرکت که کارشون دادن اکانت وایر لس بود مراجعه کرد

صمد:سلام، من میخواستم بدونم سیستم شما چه محدوده ای رو پوشش میده

مسئول فروش : یه نقشه روبروش بود که یه قسمتهائیش هاشور خورده بود،  محدوده ای که ما میتونیم سرویس بدیم این مناطق هست

صمد: چه شرکتهائی از سرویس های شما استفاده میکنن؟

مسئول فروش: چطور مگه؟

صمد: من این سرویس رو برای شرکتی که تازه تاسیس کردیم میخوایم، و میخوام بدونم عملکرد سیستم برای جاهائی که مولتی یوزر هستند چطور بوده، آیا اونها رضایت دارن یا اینکه میون بد و بدتر انتخاب شدین

مسئول فروش: نفرمائید، تو این محدوده سه تا آی اس پی دیگه وجود داره که اگر از ما ناراضی باشن فورا یکی از اون رقبا مشتری ما رو جذب میکنه، من میتونم یکی دو تا از شرکتهائی که از سرویس ما استفاده میکنن معرفی کنم تا شما ازشون هر چی میخواین بپرسین

صمد: آیا یک نفر میتونه از بیرون با لپ تاپ از سرویس اونها استفاده کنه؟

مسئول فروش: والا این مشکل یکی از مشتری های ما بود، تو شرکت 10 تا یوزر داشتن ولی همزمان 17 تا یوزر تو سرور دیده میشدن و برای رفع این مشکل ما آی پی مشخصی برای هر شرکت تنظیم کردیم که دیگه کسی از بیرون نتونه با استفاده از اکسس پوینت بتونه وارد شبکه اونا بشه و از سرویس اینتر نت اونها استفاده کنه

صمد: میشه آدرس یکی دوتا از این شرکتها رو به من بدین؟ البته من برای اینکه مطمعن بشم میخوام مسئول آی تی شرکت رو با خودم به سرور روم اونها ببرم ، به همین خاطر نیاز به یک معرفی نامه از طرف شما دارم

مسئول فروش: شما چند تا یوزر دارین؟

صمد: پنج طبقه هستیم و تو هر طبقه حدود بیست و پنج نفر به جز طبقه آخر که سه تا یوزر داریم

مسئول فروش: دید که لقمه چربی هست و طمعش باعث شد تا نامه ای رو که صمد میخواست رو در اختیارش بزاره و صمد همین سناریو رو برای سه تا آی اس پی دیگه اجرا کرد و آدرس چندین شرکت رو گرفت ، بعد نوبت به کارهائی که برای فرزاد در نظر گرفته بود رسید

صمد: الو؟ سلام فرزاد جان، من صمد هستم، همسفر شما تو دوبی

فرزاد: سلام ، احوال شما

صمد : فرزاد جون، من زیاد وقتت رو نمیگیرم، من برای شرکتمون دارم یه اکانت نت میگیرم و میخوام یک نفر صاحب نظر راجع به نوع سرویس اونها نظر بده ، میتونی یه دو سه ساعت از وقتت رو برای من بزاری؟

فرزاد: چرا که نه، حالا کی قراره این سرویس ها برقرار بشه

صمد: هر چه زود تر بهتر، چون شرکت راه اندازی شده و میخواد هرچه زود تر این سرویس رو راه بندازه

فرزاد: فردا صبح تا ظهر که تندیس هستم، ولی بعد از ظهر تا ساعت 4 بیکارم

صمد: اوکی پس فردا ساعت 12:30 چهار راه جهان کودک میبینمت

فرزاد: اوکی، تا فردا

صمد: خداحافظ

صمد اون روز رفت طرف شرکت تا لپ تاپی که شرکت برای کارهای جاریه در اختیارش گذاشته بود رو برداره چون میدونست وقتی که فرزاد بخواد با لپ تاپش کار کنه حتما از نرم افزارهائی که رو دستگاه اون هست با خبر خواهد شد، نتیجتا تصمیم گرفت نقشه خودش رو با یه دستگاه دیگه اجرا کنه،
نظرات 3 + ارسال نظر
سامان پنج‌شنبه 2 دی 1389 ساعت 11:50 http://www.fuwo.blogfa.com

داستان زیبایی است.افتخار بدی سری به وبلاگم بزنی .خوشحال می شم.

لیوسا سه‌شنبه 7 دی 1389 ساعت 12:30 http://memorialist.blogsky.com

درود
به نظرم مجموعه داستان هاتون رو به شکل کتاب الکترو نیکی دربیارین کار جالبی بشه!البته اگه توان چاپ دارین که بهتره چاپ کنید!

ممنونم لیوسا جان

دختر حوا جمعه 10 دی 1389 ساعت 16:42

هیجان انگیزه

به به بالاخره تونستی بیای تو وبلاگ
تبریک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد