خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

وسوسه - 4

 

منتظر موندن صمد زیاد طول نکشید و دید که فرزاد با یک خانم اومدن سر قرار ، صمد موبایلش رو در آورد و زنگ زد به فرزاد

صمد: سلام مهندس، یه کم پائین تر واستادم

فرزاد: سلام، اوکی اومدیم

در ماشین باز شد و فرزاد به همراه اون خانم وارد ماشین شدن

فرزاد: سلام، معرفی میکنم، خواهرم نازی، ایشون هم آقای بهنود

صمد: صمد آقا :)

نازی : خوشبختم، شما مثل اینکه فیلم های صمد رو زیاد نیگاه میکنید

فرزاد: اتفاقا بعضی از کارهاش شبیه کاراکتر همون صمد آقاست

صمد: خوب آقا بریم؟

فرزاد: برنامه چی هست و کجا باید بریم ؟ چون من ماشین رو بد جائی پارک کردم

صمد: این آدرسی هست که باید بریم و میخوام ببینم اگر ما از این شرکت اکانت بگیریم تا چه شعاعی میتونیم از نت به صورت وایر لس استفاده کنیم و کلا نظرت رو بهم بگی

نازی: فرزاد میخوای شما با آریالای مهندس برید، من هم خودم رو به اون آدرس میرسونم

فرزاد: باشه، اونجا دم در منتظر میشیم

دم در شرکتی که مد نظر بود وقتی رسیدن صمد سراغ روابط عمومی رو گرفت و معرفی نامه از طرف شرکت آی اس پی رو نشونش داد و مسئول مربوطه هم اونا رو به مسئول آی تی شرکت معرفی کرد و رفتن اطاق سرور

صمد: ببخشید آقای مهندس میتونید یه اکانت به عنوان میهمان رو این دستگاه ست کنید تا ما بتونیم از فواصل مختلف سرویس نت رو اندازه بگیریم؟

مسئول آی تی: بله چرا که نه

و در اون موقع صمد تونست اولین اکانت گست رو از طرف بگیره و بعد از کمی صحبتهای فنی اومد بیرون دفتر و شروع کرد با لپ تاپش ور رفتن، فرزاد که شاهد این کارا بود ازش پرسید

فرزاد: این کارا به خاطر چی هست؟ مگه شما قراره تو حیاط شرکتتون کار کنید؟

صمد: نه، ولی میخوام بدونم حدود این سرویس ها تا چه  حد هست و میخوام سرعت رو چک کنم، نمیخوام فردا روزی مدیرم صدام کنه و بگه این چه سرویسی بود گرفتی

این کار با چندین شرکت انجام شد و صمد تو لپ تاپش تونسته بود چهار تا یوزر داشته باشه که میتونست از طریق اونها وارد سیستم اون شرکت بشه، چون میدونست اگر بخواد کاری رو انجام بده از سریق آی پی اتصال شناخته بشه و محل و موقعیتش لو بره

صمد: راستی مهندس کی قرار بزاریم که یه شام در خدمتون باشیم ؟ خانمم خیلی مایلن یه بار دیگه شما رو به همراه خواهرتون ببینن

فرزاد: راستش ما چند روزه گرفتار یه مشکل تو شرکتمون هستیم و داریم اون رو بررسی میکنیم، میخوایم ببینیم اشکال از کجاست

صمد: شاید من بتونم کمکی بکنم

نازی: نه، موضوع مهمی نیست، به سایت ما چندین بار حمله شده ولی طرف هیچ خرابکاری انجام نداده و میخوایم بدونیم چطوری میتونیم سایتمون رو کمی نفوذ ناپذیر تر کنیم

فرزاد: راست میگه چیزی نیست ولی ایشون همه قضیه رو لو داد

صمد: لبخندی زد و گفت حالا شما روش کار کنید ، اگر به نتیجه نرسیدین من دوستی دارم که شاید بتونه کمکتون کنه، به هر حال از وقتی که گذاشتین ممنونم، امیدوارم هر چه زود تر مشکل حل بشه و بتونیم شما رو باز زیارت کنیم، با اجازه شما

نازی و فرزاد: خدا حافظ

بعد از رفتن اونها صمد نشست تو ماشینش و شروع کرد به نوشتن یه سری چیز ها به روی کاغذ و رفت ، اونقدر غرق در نوشته هاش شده بود که نفهمیده بود شب شده و نزدیکای ساعت 23:45 با صدای زنگ موبایلش به خودش اومد

صمد: الو ، سلام، آخ آخ نفهمیدم کی زمان گذشت الان میام خونه

آنا: سلام، تو کجائی بابا نگرانمون میکنی ها

صمد: اومدم ، اومدم

صمد دفتر و دستکش رو جمع کرد و کف ماشین رو نگاه کرد تا برگه ای توی ماشینش جا نمونده باشه و با سرعت به سمت خونه حرکت کرد

وقتی رسید خونه گفت توروخدا جر و بحث نکنید حال و حوصله توضیح دادن ندارم، گرفتار کارم بودم

آنا: ولی تو که امروز شرکت نبودی

صمد:عجب پس آمار میگیری

آنا: صمد من احساس نگرانی میکنم

صمد: آنا اصلا وقت خوبی برای این صحبتها نیست

رفت به اطاق خودش و از اونجا با دوستش رضا شروع کرد به چت کردن

صمد: سلام رضا

رضا: به صمد آقا

صمد: رضا منطق نقشه رو طرح کردم میخوام باهات یه بار مرورش کنم

رضا: صمد؟ با اینکه من همیشه پایه بودم و هستم ولی این وسط یه چیز روشن نیست

صمد: چی روشن نیست

رضا: رک بگم؟

صمد: آره بگو

رضا: بی مایه فطیره، اصلا نمیدونم مایش چقدر هست که فطیری ازش در بیاد یا نه

صمد: من که گفتم هر چی درآوردیم از همون محل هزینه هاتون برداشت میشه، من هم اینجا تا حالا کلی هزینه کردم

رضا: صمد؟ این یه پوز زنی هست یا یه سرقت درست و حسابی

صمد: راستش هنوز به اونجاش یا بهتره بگم نفس کار فکر نکردم، ولی اگر هم پوز زنی شد، شماها پولتون رو میگیرین

رضا: پس برو بریم

صمد: چند تا سیم کارت از دبی برام بفرست و چهار تا آدم حسابی گیر بیار که بتونه با نرم افزار هائی که نشونت دادم کار بکنه

رضا: سیم کارت ها رو میخوای چیکار کنی؟ میخوام شماره هاشونو دایورت کنم و گوشی ها رو نزدیک محل هائی که میخوام ارتباط برقرار بشه یه جا چال کنم، چون از اینجا میتونن رد آی پی رو بگیرن و به ما برسن و یا اگر سیم کارت ها ایرانی باشه در صورتی که پیداشون نکنن، سیم کارت از مرکز مخابرات میسوزه، یادت باشه از نوعی باشه که نتونن رد گیری بشن و یا...

رضا: فهمیدم از کدوما میخوای از اونائی که شماره هاشون نمیفته

صمد: آره داداش

رضا: خوب بعدش

صمد: کار به این صورت هست که من وقتی به تو زنگ زدم ، نفراتت باید با همون سیم کارت ها تماس بگیرن و اون شماره ها دایورت میشن رو یه شماره شرکت یا مکان دیگه از اونجا نمیخوام مستقیم تو نت برن ، فهمیدی؟ اینجا من چند تا اکانت وایر لس پیدا کردم که مربوط به چند تا شرکته، وقتی به شماره موبایل زنگ بزنن وصل میشن به همون شرکت و از همونجا میتونن وارد سایت هائی که اسامیشونو بعدا برات ارسال میکنم میشن ، بعد من هم از همینجا شروع میکنم یه سری نرم افزار به صورت اشتراکی بار گذاری میکنم

رضا: این کارها رو میخوای رو یه سایت انجام بدی؟

صمد: شاید فقط یک بانک و شاید همزمان چند تا خودپرداز هم درگیر بشه ، بستگی داره به اینکه این نفری که تو ایران هست چقدر پا کار باشه

رضا : باهاش حرف زدی

صمد: هنوز نه

رضا: پس با این حساب ، دستگاههای خودپرداز فعلا داخل برنامه نیست

صمد: آره، بعد از همه اینها اینکه ما فقط 4 دقیقه فرصت داریم ، کاری که من میتونم اینجا بکنم این هست که بتونم حسابی رو جا بجا کنم ، ولی من هنوز منتظر اون حساب ارزی هستم که ازت خواسته بودم ، یه حساب ناشناس هم تو سوئیس میخوام که بعد از اینکه پول به حساب ریخته شد بعد از کسر نون و بوقلمون شماها یه راست بره به همون حساب سوئیس، حالا تا اینجا بگو چی کار کردی

رضا: حساب ارزی حله، ولی تو توی ایران نمیتونی ریال واریز کنی اینجا دلار یا یورو دریافت کنی، برای حل این مشکل باید با یه صراف صحبت کنم ، چون میدونم ایران برای خرید هاش مخصوصا برای صنایع نفت و گازش داره این کار رو میکنه که از اونجا به یه حساب صراف ریال واریز میکنه و صراف به اونا دلار یا یور تو یه حساب ارزی تحویل میده حالا هر وقت فرصت شد بگو رو این قضیه چیکار کنم؟

صمد: باید اسم یه شرکت رو از لیست سازندگان شرکت نفت در بیارم و به اسم اونها با این صراف یا صراف ها وارد عمل بشیم ، فکر کنم تا اینجا فعلا کافیه، یه برآورد هزینه هم بکن ببینم چقدر باید برات پول حواله کنم

رضا: باشه

صمد: تو کی میای ایران؟

رضا: من اگر هم بتونم بیام برای دو یا سه روز بیشتر نمیتونم بیام

صمد: ما هم همینقدر بیشتر وقت نمیخوایم

رضا: با اون کسی که رو دستگاههای خود پرداز قراره کار کنه کی صحبت میکنی؟

صمد: قرار نیست رو پروژه ما کار بکنه، اول باهاش میخوام صحبت کنم ببینم روش کار چطوره، اگر نفهمیدم اونوقت باهاش راجع به پروژه صحبت میکنم، فعلا هرچقدر کمتر بدونه بهتره، منم خودمو زدم به اون راه که بوقم تو این موضوع

رضا: اوکی، پس منتظر خبر تو هستم

صمد: منم منتظر جواب اون حسابهای ارزی تو دبی و سوئیس هستم، خداحافظ

رضا: خدا حافظ

صمد بعد از چت با رضا دستگاه رو خاموش کرد و شروع کرد به این فکر کردن که چطور میتونه از اطلاعات فرزاد در مورد دستگاههای خود پرداز استفاده کنه ، نهایتا تصمیم گرفت که از آنا بخواد اونا رو برای یه شام یا ناهار دعوت کنه
نظرات 2 + ارسال نظر
علی طاهری یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 09:31 http://www.ali.mosafer.loxblog.com

سلام. من تازه وب زدم. خوشحال میشم بهم سر بزنید و اشکالاشو بگین. [لبخند]

خوش اومدی
چشم

فرساد جمعه 15 مهر 1390 ساعت 14:24 http://www.dr-farsad.mihanblog.com/

بقیه ش کو؟؟؟
راستی بعضی از داستان هایی که نوشتین جریان خودتونه یا همگی فقط داستان هستن؟

فرساد جان وسوه متاسفانه بنا به دلایلی نیمه کاره موند حتما تمومش میکنم
در مورد سوالت باید بگم فقط تو اون روزا بود که شروع شد داستان خودمه
باقیش هم در حقیقت اتفاق افتادن ولی کمی شاخ و برگ اضافه شدن و اسامی تغییر کردن البته نه برای خود من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد