خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

روزانه - ۲۸

احساس سرما می کنم. انگار چیزی درونم خالی شده یا شکسته شده باشه.

انگار این جنگ تمومی نداره. تا میای یه گوشه دنج پیدا کنی و آروم بنشینی یه اتفاق، یه مشکل، یه تضاد، یه سوء تفاهم ...  همه چیز  رو متزلزل می کنه.

می خوام برگردم به لاک خودم. این انتقامی ست که از خودم می گیرم تا دیگه تمنایی نداشته باشم.



دوستان گلم

میدونم همتون منتظر قسمتهای بعدی وسوسه هستید - کمی گرفتار کارهام هستم به محض اینکه فرصتی پیش بیاد داستان رو ادامه خواهم داد

شاد باشید

نظرات 2 + ارسال نظر
درنین دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 20:30 http://manhamandornin.persianblog.ir

سلام

فقط می‌تونم بگویم، بهترین ها



سلام
هر چه از دوست رسد نیکوست
گاهی ماها خیلی به هم دیگه احتیاج داریم ولی ...
بگذریم
شاد باشی

سحر سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 11:10 http://www.atlase.blogfa.com

توی لاک تنهایی سرما بیشتر اذیت می کنه عزیز

آره درست میگی ولی
وقتی فایده ای نداره - غصه خوردن واسه چی؟

تو تنهائی شاید سرما و تنهائی باشه ولی اون هم یه جورائی آرامش بخشه
دیگه لازم نیست از خواسته های خودت چشم پوشی کنی
شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد