خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

روزانه - ۲۹

راستش صادقانه اگر بخواهیم نگاه کنیم نیمی از زندگی مان کارهاییست احمقانه با اسامی مختلف!
اسامی غلط اندازی چون :‌ عشق، صداقت، ایثار، کمک، دلسوزی و ... !!

نظرات 2 + ارسال نظر
یزدان چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 10:03

سلام داداش دمت گرم حرف دل منو زدی.گاهی فکر می کنم چرا عاشق می شیم؟ چرا عصبانی؟؟ چرا خوشحال؟؟ آیا اینا صورتک هایی نیستن که به چهره می زنیم؟؟گاهی واقعا به نظرم دنیا مثل یه سن بزرگه که همه ما روش داریم تئاتر بازی می کنیم و همه بازیگریم.اصلا زندگی خودش یه مفهم احمقانس!

سلام داداش
والا این موضوعات خیلی ذهنم رو در گیر کرده و اصلا نمیدونم فلسفه وجودی ما تو این زندگی چی هست؟
آیا اینه که به دنیا بیایم دهنمون گا... بشه بعدش کار و کار و کار و استراحت هم یه جورائی پ ش م چون وقتی بازنشسته میشی هنوز باید خره بزنی برای بد بختی های خودت و بچت دنبال پول باشی
اون وقت این وسط احساسات کجای کاره؟ ماسکه؟ اصلا این احساسات وجود داره یا همه داریم فیلمشو بازی میکنیم ؟ اگر هم بخوایم به این چیزا اهمیت ندیم اون وقت نمیشیم یه تیکه گوشته بی روح ؟
سر در آوردن از این چیزا خیلی ذهنم رو در گیر کرده به حدی که داستان وسوسه رو نمیتونم ادامه بدم
نهایتا
تف به این دنیا
شاد باشی داداش

بهار جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 17:19

دقیقا همه چی دروغیـــِ
عشق وجود نداره

سلام بهار جون
به نظر من اگه آدم تو روابطش هول نشه و قشنگ طرف رو بررسی کنه میتونه از میون اون همه خواهان - خواهان کسی باشه که ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد