خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

روزانه - ۷۹

دلم برای صدای زندگی که موقع بارون از ناودون خونه ها میومد تنگ شده


ناو دونی که الانه فقط تو محلات قدیمی تازه اونهم تک و توک به چشم میخورن


دوره بچگی که گاهی با همبازی ها یه لحظه میرفتیم زیر اون ناودون وای میستادیم تا کمی جسممون خیس بشه


الانه شدیدا دلم میخواد که روحم خیس بشه

نظرات 1 + ارسال نظر
بغض هزار ساله دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 17:33

اوهوم...روحمون شدیدا به یه بارون حسابی نیاز داره

منم همینطور

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد