خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

روزانه - ۹۵

توی کافه‌ی فرودگاه یکی بود که پشت سر هم سیگار می‌کشید؛ یکی دیگه رفت جلو گفت:
- بب...خشید آقا! شما روزی چند تا سیگار می‌کشین؟
- منظور؟
- منظور اینکه اگه پول این سیگارا رو جمع می‌کردین، به اضافه‌ی پولی که به خاطر این لامصب خرج دوا و دکتر می‌کنین، الان اون هواپیمایی که اونجاست مال شما بود!
- تو سیگار می‌کشی؟
............- نه!
- هواپیما داری؟
- نه!
- به هر حال مرسی بابت نصیحتت؛ ضمناً اون هواپیما که نشون دادی مال منه

نظرات 3 + ارسال نظر
بغض هزار ساله چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 11:31

=))
نتیجه میگیریم که ...اگه بیل زنی ...به باغچه ی خودت بیل بزن!


البته بعضی ها هم به جای قید مکان باغچه از محل دیگری نام میبرند که شدیدا مورد توجه هم وطنان قزوینی هست

ب ه س چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 16:33 http://boqz40.blogfa.com/

اونوخ شما کجایی هستی احیانا؟

احیانا که چه عرض کنم باید بگم
بطور حتم پدرم از مهاجرین استانبول ترکیه بودن که هر چی خاکه اونه عمر شما باشه و مادرم متولد تبریز
و
یقینا بنده هم ترک محسوب میشم

داخل پرانتز هم عرض شود که بنده ۲۷ اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۵ ساعت ۱:۴۳ بامداد در تهران
زایشگاه و یا بیمارستانی که ابتدای پیچ شمیران هست متولد شدم
و
بزرگ شده شرق تهران نارمک هستم و فعلا هم همونجا ساکن هستم
به قول خودت : دی

ب ه س پنج‌شنبه 2 تیر 1390 ساعت 16:42

مرسی از توضیحات مبسوطت (ایکون خجالت و دو نقطه ایکس)

من فقط شک بردم که نکنه زبونم لال شمام اونجایی باشی

با یه ماه و ۶ روز تاخیر : تولدت مبارک...یاد پیچ شمرون بخیر...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد