خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

روزانه - 98

گاهی دلت از مردانگی می گیرد
میخواهی کودک باشی
پسر بچه ای که
به هر بهانه ای به آغوشی پناه می برد
و آسوده اشک می ریزد
مرد که باشی
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی....

 

اگر که هیچ کس نیومد

سری به تنهائیت نزد

....

طاقت بیار و مرد باش

 

مرد باش

 

همه انتظار دارن مرد ها دهنشون .... بشه ولی دم نزنن و اونوقت همه انتظار حقوق و احساس مساوی مرد و زن رو دارن

عجیبه والا

نظرات 5 + ارسال نظر
خواننده خاموش سه‌شنبه 7 تیر 1390 ساعت 07:57

سلام . درست میگی داداشی .بااینکه از زن بودن خودم ناراضی ام اما وقتی به مشکلاتی که آقایون دارند و مجبورند سکوت کنند در برابرش ، فکر میکنم خوشحال میشم که زن آفریده شدم با یک سری محدودیت ها .

آخ گفتی آبجی!!!
بعضی وقتا ....
یعنی ...
بیخیال
شاد باشی

یزدان سه‌شنبه 7 تیر 1390 ساعت 12:33

سلام داداش.خوبی؟حرفت درسته.مرد بودن یعنی هزار تا مصیبت و بدبختی داشتن.البته زن بودن از مرد بودن خیلی سخت تره.البته نه زنای امروزی.زنای نسل گذشته.زنایی که واقعا هزار تا زجر میکشیدن و دم نمی زدن

سلام داداش
خیلی مخلصم
والا اینکه تو بعضی مواقع زن بودن از مرد بودن سخت تره قبول دارم
ولی
انتظاری که در اکثر موارد از مرد میره اینه که سنگ زیرین آسیاب باشه
به جرم مرد بودن

شاد باشی

ب ه س چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 14:24

ما قهریم...

حق داری عصبانی باشی
حق داری دلخور باشی
حق داری قهر باشی
ولی
حرف که میزنیم؟

ب ه س شنبه 11 تیر 1390 ساعت 14:18

حالا انگار قبلا خیلی حرف میزدیم..(ایکون ای روزگار..)

تو خودتو کنار میکشی
من که یا علی گفتم

ب ه س شنبه 11 تیر 1390 ساعت 20:10

اوهوم...شما کلا مارو جدی نگیر ...

من معمولا پسر حرف گوش کنی هستم چون مامانم وقتی کوچیک بودم میگفت
قربون پسر حرف گوش کنم برم
تازه این که چیزی نیست
عمم هم قربونم میرفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد