خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

روزانه - ۱۴۹

امروز دوباره قدم خواهم زد ، به یاد تو و خاطراتت زیر باران  دو باره عاشقت خواهم شد برای هزارمین بار‎ فریاد خواهم کشید دوستت دارم

نظرات 2 + ارسال نظر
یک ماما با چکمه های سفید سه‌شنبه 1 شهریور 1390 ساعت 10:50 http://newmidwife.blogsky.com/

بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !

این شعر زیبا رو وقتی از کوچه قدیمی خونمون تو نارمک رد میشدم در حالی که اون خونه قدیمی رو داشتن خراب میکردن تا آپارتمان سازی کنن وقتی گریم گرفت و به برادرم زنگ زدم برام خوند، وقتی اینا رو دکلمه میکرد بغضم ترکید و اون هم پشت تلفن هی میگفت گریه نکن داداشه گلم
رسم زمونه اینه

زهرا سه‌شنبه 1 شهریور 1390 ساعت 11:26 http://lovely-lover.blogsky.com/

سلام
مرسی که وقت گذاشتین
ولی نظرتونو واسه عنوان نکردنش قبول ندارم

میدونی عنوان کردن با نق زدن فرق داره منظورم اینه که به جای اینکه دائم اینا رو عنوان کنیم باید همراه با اینها راه حل هم پیشنهاد بشه
یه روز آمریکائی ها تصمیم میگیرن تو یه پروژه که چطور تو حالت بی وزنی جوهر خودکار برای ثبت مطالبشون داشته باشن سرمایه گذاری کنن و دائم میگفتن که آخه چطور ممکنه وقتی جوهر خودکار تو فضا شناوره از خودکار استفاده کرد؟ و کلی وقت و سمینار و اینجور چیزا و نهایتا به چیزی دست یافتن که خیلی خرجش کرده بودن ولی روسها با یک نامه تمسخر آمیز به اونها گفتن ما این مشکل رو قبلا حل کردیم و از مداد استفاده میکنیم
شماها بهتره به جای اینکه روی مشکل زوم میکردین روی حل اون با دیگران مشورت میکردین و ما هم راهکار نشون میدادیم
یعنی همون مداد

شاد باشین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد