خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

روزانه -۱۶۹

یه روزایی هست آدم یکیو میخواد که بشینه براش درد و دل کنه!

اون روزا هیچ وقت آدمی پیدا نمیشه. . .

اما یه روزایی هم هست دلت میخواد همه تنهات بزارن و بزارن توو حال خودت باشی!

اوون روزا همه میخوان بیان ازت دلجویی کنن . . .

نظرات 3 + ارسال نظر
امید دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 09:03

روزگار به میل ما نمی چرخد
اگر بود که الان من براد پیت بودم

حتما منم یا آرنولد بودم یا جت لی

یک ماما با چکمه های سفید دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 12:26 http://newmidwife.blogsky.com/

واسه همینه که اغلب اوقات هیشکی نیست تا حال مارو تو اون لحظه بفهمه....و این میشه که حس تنهایی همه وجودمونو پر میکنه

آره واقعا
این روزا واقعا تظاهر میکنم که هستم

نسرین دوشنبه 21 شهریور 1390 ساعت 23:48 http://cloudy2010.blogsky.com

عجب بدبختیه بخدا ...

آره واقعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد