من در اندازه این حرفا نیستم ولی گاهی توجه بیش از حده که این اتفاقا و این طرز فکرارو به وجود میاره. یا توجه بیش از حد ایشون به حساس بودنه شما یا توجه بیش از حده شما به آزاد بودن ایشون
اینجای قصه یکی باس کوتا بیاد گمونم و الا کار خرابه!...البته این که نتونی حستو بکنی زیر پوست هم نفست خیلی سخته مخصوصا که خودشم عمدا نخواد...بیزار شدم منم از این حس خیلی رو اعصابه.مسافر این بد چیزی بود گفتی مثه خاریدن تن و نداشتن دست
من در اندازه این حرفا نیستم ولی گاهی توجه بیش از حده که این اتفاقا و این طرز فکرارو به وجود میاره.
یا توجه بیش از حد ایشون به حساس بودنه شما
یا توجه بیش از حده شما به آزاد بودن ایشون
این که می گویی یعنی پیچاندن کلمات
واژه واژه ی این جمله سرا پا حرف بود...ندانستم چه بگویم مناسب این تعابیر زیبا و بجا....
اینجای قصه یکی باس کوتا بیاد گمونم و الا کار خرابه!...البته این که نتونی حستو بکنی زیر پوست هم نفست خیلی سخته مخصوصا که خودشم عمدا نخواد...بیزار شدم منم از این حس خیلی رو اعصابه.مسافر این بد چیزی بود گفتی مثه خاریدن تن و نداشتن دست
سلام
واقعا خدا یه همچین آدمایی با این طرز تفکر نصیب کسی نکنه
واقعا
گله گذاری هم حوصله می خواهد
عجب حوصله ای داره اخوی!
دیگه حوصله ندارم بخدا
چقدر سیاه!
چقدر غم انگیز...
واقعا بیزارم
بیزار