عزل بساز مسافر با عطر چشمانش...
دلیل شعرهای من کدامین ناکجا ماندی....شتابان سوی دستان کدامین موج رقصیدی..تو رفتی و بعد رفتنت تمام عشق من هم مرد
چگـــــونــــهـــ مـــیــشـــود از خــــدا گرفـــتـــچـــیزیــــ را که نمیـــدهـــد؟!!میــ گــوینــــد قسمــــتــ نیـــستـــ ، حـــکـــمتـــــ اســــت....حِـــکمــــتــــ؟!؟چهـــ میــگـــوینـــــد؟!؟مَــنــــ قِـسمـــتــــ و حِــکــــمتـــــ نمیــ فَــهــمــَــــم
سلام دوست عزیزممرسی که سر میزنیدموفق باشید
چه تجارت ناشیانه ای.....!تصاحب شعرها در قبال چه چیزی؟؟؟آیا قلبی هست؟شعرهایت را تنها با نگاهی پاسخ گفت؟؟!!!
به به.. عالی..
سلام روز به خیر شعر قشنگی بود راستی بازه هر چی دوست داری بنویس
چشمهات نه ....اما دستهات همان دستهای بزرگ و وسیع که کاغذها را به بازی میگرفت و نگاهت همان نگاه عمیق و تهی که انگار به همه چیز خیره بود و به هیچ چیز نه ......عطر تلخ سیگارت .....بوی نفس هات ..........شبیخونی شده بر روزگاری که از تو تهی مانده
اخوی! با این چشم گویی هایتان بازار ما را کساد کرده اید
چشم داداشدیگه از چشم حرفی نمیزنم چشم
چه شعرها (چشمها) ی قشنگی؟؟!!
درست به قشنگی چشمای تو حمید جان
از عشق سخن گفتن از درد شنیدن....چرا باید نصیبمان فقط شنیدن روایت داستانی باشد که حسرت خودنش برای ماست...
خاطره جون من هم تو همینش موندم
چشمهایم را تصاحب کرده ای دیگر فقط تو را میبیند...
به به
سلام خوبین؟(یه روز فکر میکردم که ازدواج ادامه همون دوستی هاست ولی وقتی اومدم زیر یه سقف دیدم که زرشک .)اصلا بهتون نمیاد این طور حرف زدن
من هم یه روزی تو جوونیهام جوجه لات بودم الان که شوکولات هم نیستم
بی تو بودنم را میدون تو ام دمت گرمممممممممممم رفیقخوب مینوازد سازم حال که شکسته!دیگر برایـــــــــــــ تو دل تنگ نیستم!
ایول رفیقمونبابا دم شما گرم جدا حالشو بردیم
الهی ..این طور حرف نزنید تورو خداشما عزیزدلید
حضور شما و اینطور خرج کردن احساسات برای من مایه مباهاته
عزل بساز مسافر با عطر چشمانش...
دلیل شعرهای من
کدامین ناکجا ماندی....شتابان سوی دستان کدامین موج رقصیدی..
تو رفتی و بعد رفتنت تمام عشق من هم مرد
چگـــــونــــهـــ مـــیــشـــود از خــــدا گرفـــتـــ
چـــیزیــــ را که نمیـــدهـــد؟!!
میــ گــوینــــد قسمــــتــ نیـــستـــ ، حـــکـــمتـــــ اســــت....
حِـــکمــــتــــ؟!؟
چهـــ میــگـــوینـــــد؟!؟
مَــنــــ قِـسمـــتــــ و حِــکــــمتـــــ نمیــ فَــهــمــَــــم
سلام دوست عزیزم
مرسی که سر میزنید
موفق باشید
چه تجارت ناشیانه ای.....!
تصاحب شعرها در قبال چه چیزی؟؟؟
آیا قلبی هست؟
شعرهایت را تنها با نگاهی پاسخ گفت؟؟!!!
به به.. عالی..
سلام
روز به خیر
شعر قشنگی بود
راستی بازه
هر چی دوست داری بنویس
چشمهات نه ....
اما دستهات
همان دستهای بزرگ و وسیع که کاغذها را به بازی میگرفت
و نگاهت
همان نگاه عمیق و تهی که انگار به همه چیز خیره بود و به هیچ چیز نه ......
عطر تلخ سیگارت .....
بوی نفس هات .....
.....
شبیخونی شده بر روزگاری که از تو تهی مانده
اخوی! با این چشم گویی هایتان بازار ما را کساد کرده اید
چشم داداش
دیگه از چشم حرفی نمیزنم
چشم
چه شعرها (چشمها) ی قشنگی؟؟!!
درست به قشنگی چشمای تو حمید جان
از عشق سخن گفتن از درد شنیدن....چرا باید نصیبمان فقط شنیدن روایت داستانی باشد که حسرت خودنش برای ماست...
خاطره جون من هم تو همینش موندم
چشمهایم را تصاحب کرده ای دیگر فقط تو را میبیند...
به به
سلام خوبین؟
(یه روز فکر میکردم که ازدواج ادامه همون دوستی هاست ولی وقتی اومدم زیر یه سقف دیدم که زرشک .)
اصلا بهتون نمیاد این طور حرف زدن
من هم یه روزی تو جوونیهام جوجه لات بودم الان که شوکولات هم نیستم
بی تو بودنم را میدون تو ام
دمت گرمممممممممممم
رفیق
خوب مینوازد سازم حال که شکسته!
دیگر برایـــــــــــــ تو دل تنگ نیستم!
ایول رفیقمون
بابا دم شما گرم
جدا حالشو بردیم
الهی ..این طور حرف نزنید تورو خدا
شما عزیزدلید
حضور شما و اینطور خرج کردن احساسات برای من مایه مباهاته