هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد
هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد
من گریه می کنم
هرشب برای تو
تو خنده می کنی
به گریه های من
این خند ه های تو
این گریه های من
دارد روایتی
دارد حکایتی
اشک
Alireza
پنجشنبه 22 دی 1390 ساعت 09:51
خیلی زیبا بود.. به دلم نشست
خوبی مسافر جان؟؟
سلام عزیز
خیلی خوشحالم میکنی سر میزنی
به شوشو هم سلام برسون
وقتی به زمین افتادم تو خندیدی از این ترسیدم که مردم عاشق خنده هایت شوند...
آخی
واقعا وقتی تو بحرش میری میفهمی یعنی چی
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته*ست در عهد ازل تقدیر ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
آتشی در دل من شعله بر افروخته بود
دیده گر آب نمی ریخت دلم سوخته بود
حکایت از یک خطای فاحش است
همینطوره داداشه گلم