نباید شیشه را با سنگ بازی داد ! نباید مست را در حال ِ مستی دست ِ قاضی داد ! نباید بی تفاوت ! چتر ماتـم را به دست ِ خیس ِ باران داد ! کبوترها که جز پرواز ِ آزادی نمی خواهند ! نباید در حصار ِ میـله ها با دانه ای گندم به او تعلیم ِ ماندن داد !
نباید!!! دل بیچاره را با عشق بازی داد.... نباید !!!! شیشه ی احساس را با اشک های بی کسی پیوند خالی داد....گمانم درد دارد !!! میله های یاس زندان نبودن ها نباید ها نبایدها..... چرا قانون نمی دانند؟؟؟؟؟؟
بداهه گویی بود...نقص کلامم را بخشید
به به من حدا از اینکه سراینده کی هست از فی البداهه خوشم میاد این رو به داداش کوروش هم گفتم البته گرمک یا داداش امید هم ما رو قابل نمیدونن که ما رو از فی البداهه هاشون مستفیض کنن به هر حال دمه شما گرم ما که حالشو بردیم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
نباید!!!
دل بیچاره را با عشق بازی داد....
نباید !!!!
شیشه ی احساس را با
اشک های بی کسی پیوند
خالی داد....گمانم درد دارد !!!
میله های یاس زندان نبودن ها
نباید ها نبایدها.....
چرا قانون نمی دانند؟؟؟؟؟؟
بداهه گویی بود...نقص کلامم را بخشید
به به
من حدا از اینکه سراینده کی هست از فی البداهه خوشم میاد
این رو به داداش کوروش هم گفتم
البته گرمک یا داداش امید هم ما رو قابل نمیدونن که ما رو از فی البداهه هاشون مستفیض کنن
به هر حال
دمه شما گرم
ما که حالشو بردیم