خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

گله دارم - ۴۸

اشکها میخواستند ببارند  

اما 

از روی زمین شرم کردند و شدند بغضه شبانه

نظرات 7 + ارسال نظر
خاطره سه‌شنبه 4 بهمن 1390 ساعت 09:21 http://rahalost.blogsky.com

وقتی درد زیاد میشه و اشک کم میاد اون وقت میبینی برا نفس کشیدن هم یارایی نیست..چه تلخ بغضی که تا ابد بغض بمونه

خعلی تلخه

امید سه‌شنبه 4 بهمن 1390 ساعت 10:34 http://garmak.blogsky.com/

کاش گریه هم مانند خنده شرم نداشت
شاید این روزها چشمها تماشایی تر می شد

آی قربون دادشه چیز فهمم

ANNA سه‌شنبه 4 بهمن 1390 ساعت 10:40 http://www.lapeste.blogsky.com


سرم در حال انفجار از تهاجم افکار
تو خوب باش


سلام

سلام عزیزم
محتاج همین دعاهای هم همستیم

ANNA سه‌شنبه 4 بهمن 1390 ساعت 15:02 http://www.lapeste.blogsky.com

کاشکی میشد هرکسی برای خودش یک ساعت شنی با

محتوای دانه های ریز قلب داشته باشه تا روزها شو با عشق شروع

کنه وشبهاس رو هم با عشق تمام کنه

اونوقت بود که دیگه هیچوقت

عشق

فراموش نمیشد

ایکاش

بیــ نــامــ سه‌شنبه 4 بهمن 1390 ساعت 15:06 http://azchibegam.blogsky.com/

خوبه که اشکها شرم میکنند...کاش ادمها هم بتونند شرم کنند و دل کسیو به راحتی نشکونند



متنتون عالی بود دوستــِ من

سلام دوست من
ایکاش
ایکاش خودمون لا اقل از خودمون شرم کنیم

ANNA سه‌شنبه 4 بهمن 1390 ساعت 15:07 http://www.lapeste.blogsky.com

خیــالـتــ

دودیستــ

کــه در چشمــانـمـ فــرو مـی رود

و اشکهــایـمـ را

در مــی آورد

کوروش سه‌شنبه 4 بهمن 1390 ساعت 15:21 http://KOROSH7042 .COM

همیشه آدمهای بظاهر شاد
غمهایی نهان دارند

برای دلت شادی آرزومندم

قربونه داداشه گلم
به خدا خیلی سردمه منتها نه از هوا از سردیه حال و روزم
خیلی به دعای خیرتون نیاز دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد