من در سوگ نشسته ام...برای تمام ارزوهایی که الان حسرتش داغ میکند دلم را.... دوست خوب سلام...کلامتان پر از حسرت است و گاهی پر از تلخی تکرار درد برایتان ارزو دارم بهاری باشید....
امیدوارم که این بهار زود برسد وگرنه در پائیز ه پیری بهار بوی خود را از دست میدهد و از سرمای زمستان موها سریع تر رو به سپیدی میگراید
سلام خیلی ممنونم که به من دوباره سر زدید و واقعا برایم جای سواله چرا اینجوری وبلاگتون را می نویسید شما دلتون شکسته یا از دست کسی ناراحتی اگر چنین هست همیشه یک راه امیدی هست. دلت شکسته خدایی که به حال درونت از همه آگاهتره اگه هنوز هم خدا را در دلت داری پس یک امیدی هست یک امید بزرگ باید از ته دل کارها را به اون سپرد حالا بلند شو معطل نکن یالا باهم پای چشمه وضو پاشو چند دقیقه بریم در خونه خدا، خدا با همه مهربونیهاش مدتهاست منتظر ماست. مطمئنم راه درست را نشونت می ده این راه صد در صد جواب میده.
سارا عزیز ممنونم از اینکه باز من رو به در گاه خدا راهنمائی کردی ولی این روزا باز هم دارم به وجودش شک میکنم که این همه صداش میزنیم ولی هیج ... امید که این بار من رو به درگاهش راه بده بله دلم از دست کسی شکسته که عمرم رو به پاش گذاشتم
سلام به سوگ می نشینی رویا های ماندگارات را وبه خاک می سپاری اندیشه های زیبایت وفراموش می کنی ختطرات کهنه ات را ممنون جناب علیرضای خوبم از حضورتان در خاطرات کهنه
وقتی می گویی محکوم خدا را حاکم می کنی و خدا در نظرم عشق است محکوم نمی کند اشتباه از ماست شاید نمی دانم اما می دانستی در هلند اتا نازی مرسوم است و پیگرد قانونی ندارد ؟ و دارد یک سری قرص های مرگ اور در داروخانه ها فروخته می شود که کسی به زور زندگی نکند ؟
من به درستی و غلطی اش هنوز نیاندیشیده ام فقط شنیدم باید کمی فکر کنم
یک نفر را که خودش را دار زده بود در لحظه ی اخر نجات داده بودند اسکور نباتات 3 است بعنی در کما و او اسکور یعنی سطح هوشیاری اش 5 بود یعنی کمی بیشتر از نباتات تا اخر عمرش که معلوم ینست چقدر دیگر باشد باید با این وضعیت اسف بار زندگی کند و شاید برای این جور ادمها قرص خوب باشد !
من با اینکه ادامه عمر آدمها دست خودشون باشه کاملا موافقم
خسته، تنها، شکسته بودم که آمدی نگاه که کردی، تمام من از تو پر شد و من، به روزی اندیشیدم، که مثل همه رفیق نیمه راه شوی و تنهایم بگذاری حالا باز… من، در همان کافه، روی همان صندلی تنها مثل همیشه نشسته ام اما خسته تر، تنها تر، شکسته تر
زهرای عزیز خیلی ها نزدیکانشون رو به خاطر گناهی که ممکنه درآینده مرتکب بشن از خودشون دور میکنن نمونش رو سراغ دارم محکومیت به خاطر جرمی که ممکنه درآینده مرتکب شوم
گاهی قطره اشک زلالت تو را تا سراشیبی مرگ و وحشت می کشاند...
بله و گاهی همین اشک باعث آرامش میشود
من در سوگ نشسته ام...برای تمام ارزوهایی که الان حسرتش داغ میکند دلم را....
دوست خوب سلام...کلامتان پر از حسرت است و گاهی پر از تلخی تکرار درد برایتان ارزو دارم بهاری باشید....
امیدوارم که این بهار زود برسد وگرنه در پائیز ه پیری بهار بوی خود را از دست میدهد و از سرمای زمستان موها سریع تر رو به سپیدی میگراید
نیه اینطور می نویسد اینطور می خواند
وقتهایی هست که چیزی در تو فرو می ریزد
و تو هم با او
می میری
!!!!!!!!!!!!!!
ایکاش بعد از فروپاشی مرگ به سراغمان می آمد ولی ما محکومیم به زندگی کردن
سلام
خیلی ممنونم که به من دوباره سر زدید و واقعا برایم جای سواله چرا اینجوری وبلاگتون را می نویسید شما دلتون شکسته یا از دست کسی ناراحتی اگر چنین هست همیشه یک راه امیدی هست.
دلت شکسته خدایی که به حال درونت از همه آگاهتره اگه هنوز هم خدا را در دلت داری پس یک امیدی هست یک امید بزرگ باید از ته دل کارها را به اون سپرد حالا بلند شو معطل نکن یالا باهم پای چشمه وضو پاشو چند دقیقه بریم در خونه خدا، خدا با همه مهربونیهاش مدتهاست منتظر ماست. مطمئنم راه درست را نشونت می ده این راه صد در صد جواب میده.
سارا عزیز
ممنونم از اینکه باز من رو به در گاه خدا راهنمائی کردی ولی این روزا باز هم دارم به وجودش شک میکنم که این همه صداش میزنیم ولی هیج ...
امید که این بار من رو به درگاهش راه بده
بله دلم از دست کسی شکسته که عمرم رو به پاش گذاشتم
و باز چیز دیگری بنا می شود و تو در حیرت ابادانی ان فرو می روی و به پای ان ذوق می نشینی
تسلسل عجیبی است این ویرانی و ابادانی آرزوها
همینطوره داداش
سلام
یک وقتیهایی هست .....
به سوگ می شینی ... ولی بعد می دونی که فایده نداره و باید زندگی کنی ..
راستی چرا شما جواب را در خود وبلاگ ها نمی دی ؟؟؟
سلام
اگر شما اینطور مایلید باشه ولی تو وبلاگ ها باید در مورد پست کامنت گذاشت
سلام
به سوگ می نشینی رویا های ماندگارات را وبه خاک می سپاری اندیشه های زیبایت وفراموش می کنی ختطرات کهنه ات را
ممنون جناب علیرضای خوبم از حضورتان در خاطرات کهنه
سلام
حضورت سبز
کاش این ماتم زودتر به سر برسه و دل بتونه رخت عزا رو ازتن در آره
ممنون از این آرزوی قشنگ
مهم نیست آخرِ دنیاست خانه اَت.
مهمْ، من و این قدم ها و خیابانی ست
که
می رسانَدَم به تو
چه قشنگ
وقتی می گویی محکوم
خدا را حاکم می کنی
و خدا در نظرم عشق است
محکوم نمی کند
اشتباه از ماست
شاید
نمی دانم
اما می دانستی در هلند اتا نازی مرسوم است و
پیگرد قانونی ندارد
؟
و دارد یک سری قرص های مرگ اور در داروخانه ها فروخته می شود که کسی به زور زندگی نکند ؟
من به درستی و غلطی اش هنوز نیاندیشیده ام
فقط شنیدم
باید کمی فکر کنم
یک نفر را که خودش را دار زده بود در لحظه ی اخر
نجات داده بودند
اسکور نباتات 3 است بعنی در کما
و او اسکور یعنی سطح هوشیاری اش
5 بود یعنی کمی بیشتر از نباتات
تا اخر عمرش که معلوم ینست چقدر دیگر باشد
باید با این وضعیت اسف بار زندگی کند
و شاید برای این جور ادمها قرص خوب باشد !
من با اینکه ادامه عمر آدمها دست خودشون باشه کاملا موافقم
mishe goft aksare oqat hamine...
همیشه اکثر اوقات اون حال منفیه به حال مثبته میچربه به همین خاطر هست که شادی ها عمرشون بسیار کوتاهه
خسته، تنها، شکسته بودم که آمدی نگاه که کردی، تمام من از تو پر شد و من، به روزی اندیشیدم، که مثل همه رفیق نیمه راه شوی و تنهایم بگذاری حالا باز… من، در همان کافه، روی همان صندلی تنها مثل همیشه نشسته ام اما خسته تر، تنها تر، شکسته تر
زهرای عزیز
خیلی ها نزدیکانشون رو به خاطر گناهی که ممکنه درآینده مرتکب بشن از خودشون دور میکنن
نمونش رو سراغ دارم
محکومیت به خاطر جرمی که ممکنه درآینده مرتکب شوم
ان منم که میمیرم
ای خدا نکنه داداش
دشمنت بمیره داداشه گلم