خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

گله دارم - 71

خدایا از تجربه تنهائیت برایم بگو
این روزها سر تا پا گوشم

نظرات 5 + ارسال نظر
امید چهارشنبه 30 فروردین 1391 ساعت 16:39 http://garmak.blogsky.com/

داداش بهت گفت به ما هم بگو

نه عزیزم
به ما گفت که شما مثل اسمه قشنگت امید داشته باشید

یک ماما با چکمه های سفید چهارشنبه 30 فروردین 1391 ساعت 18:02 http://newmidwife.blogsky.com/

فقط خدا میتونه رنج تنهایی رو تحمل کنه....خدایا ما نمی تونیم تنهامون نذار

آمین

خاطره چهارشنبه 30 فروردین 1391 ساعت 21:08

گاهی حس میکنم ....روی دست خدا مانده ام....
خسته اش کرده ام !!!!خودش هم نمیداند با من چه کند؟؟؟

تو این حس مشترکیم

محبوب پنج‌شنبه 31 فروردین 1391 ساعت 00:53

خدا که تنها نیس!
این همه آدم داره...
تازشم فقط تو یه کره از یه کهکشون از یه دنیای بی انتها...

اون ته مها اگر میشد یه جا واسه ما نیگه داره چه خوب میشد

مهسا جمعه 1 اردیبهشت 1391 ساعت 21:06 http://fekreajib.blogsky.com

این روزها ...

میفهمم
خیلی هم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد