خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

روزانه - 455

وقتی حضور خود را دریافتم
دیدم
تمام جاده ها از من
آغاز می شود......

شفیعی کدکنی

نظرات 5 + ارسال نظر
آسمان آبی سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 20:50

سلام علیرضا خان. شعر زیبایی بود.

سلام عزیز
خواهش میکنم همیشه آدرس وبلاگتون رو برام بگذارید چون باور کنید حفظ کردن همه ادرس ها برام کار مشکلی هست و من اینطوری شرمنده میشم که نمیتونم سر بزنم
شاد باشید

محبوب سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 21:04 http://mahboob-mahboob.blogsky.com

چه زیبا...
و اگر به ما هم ختم شوند که دیگر نور علی نور است
نه؟

عزیزم از این اما و اگر ها زیاده یه کم باید واقع بین بود

خاطره سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 23:35

چقدر شبیه جاده ها شدم بوی کوچ میآید کسی برای خالی شدن از خودم ابی بریزد شاید به سلامت برگشتم سمت خودم...

شاید

حقی چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 17:35

پس چرا منو فرستادی تو خاکی؟

تو که اینجوری نبودی

خیلی باحالی

رها شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 08:45 http://zendooneman.mihanblog.com

زیباست..

بله
همینطوره که میگید
اغلب شعر های کدکنی زیبا هستند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد