خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

لطیفه- 6

یه پسربچه کلاس اولی به معلمش میگه :
خانوم معلم من باید برم کلاس سوم
معلمش با تعجب میپرسه برای چی ؟
اونم میگه :
آخه خواهر من کلاس سومه اما من از اون بیشتر میدونم و باهوش ترم
توی زنگ تفریح معلمه به مدیر مدرسه موضوع رو میگه اونم خوشش میاد میگه بچه رو بیار تو دفتر من چند تا تست ازش بگیریم ببینیم چی میگه
معلمه زنگ بعد پسره رو میبره تو دفتر بعد خانوم مدیره شروع میکنه به سوال کردن
خوب پسرم بگو ببینم سه سه تا چند تا میشه اونم میگه نه تا
دوباره میپرسه نه هشت تا چند تا میشه اونم میگه هفتادو دو تا
همینجوری سوال میکنه و پسره همه رو جواب میده دیگه کف میکنه به معلمش میگه به نظر من این میتونه بره کلاس سوم
خانوم معلم هم میگه بزار حالا چند تا من سوال کنم
میگه پسرم اون چیه که گاو چهار تا داره اما من دو تا دارم؟
مدیره ابروهاشو بالا میندازه که پسره جواب میده :
پا
دوباره خانوم معلمه میپرسه:
پسرم اون چیه که تو توی شلوارت داری اما من تو شلوارم ندارم
مدیره دهنش از تعجب باز میشه که پسره جواب میده :
جیب
دوباره خانوم معلمه سوال میکنه:
اون چه کاریه که مردها ایستاده انجام میدن اما زن ها نشسته و سگ ها روی سه پا
تا مدیره بیاد حرف بیاره وسط پسره جواب میده :
دست دادن
باز معلمه سوال میکنه :
بگو ببینم اون چیه که وفتی میره تو سفت و قرمزه اما وفتی میاد بیرون شل و چسبناک
مدیره با دهان باز از جاش بلند میشه که بگه این چه سوالیه که پسره میگه:
آدامس بادکنکی
دیگه مدیره طاقت نمیاره میگه بسه دیگه این بچه رو بزارید کلاس پنجم
من خودم همه سوالهای شمارو غلط جواب دادم

دلایل گرانی تخم مرغ اعلام شد

بی بند وباری مرغان و خیانت به همسرانشان
عدم پایبندی خروسها به موازین شرعی
شبیه خون فرهنگی و سست شدن بنیان خانواده در مرغ داریها
بالا رفتن سن ازدواج در بین مرغ و خروسها
فرار تخمهای دو زرده به خارج
کمبود امکانات آموزشی بهداشتی و تفریحی برای جوجه ها
نسل کشی و مصرف بی رویه جوجه کباب توسط مرغ داران
فراگیر شدن شعار دو تا جوجه کافیه در بین مرغهای پایبند به اصول

لطیفه - 5

به دختره می گن اگه دنیا رو بهت بدن چی کار می کنی؟

می گه من فعلا قصد ازدواج ندارم می خوام درسمو ادامه بدم



یه دفعه یه آبادانیه تو بیابون گم میشه ، و داشته از تشنگی میمرده .... خلاصه هی میگفته آب آب آآآآآ آب .... یه دفعه میرسه به یه چشمه دستاشو میزنه تو آب میکشه به موهاش میگه آخیــــــــــش ، وُلک  راحت شدم تیپ موهام خراب شده بود  داشتم میمردما



یهروز یه غضنفر میبینه همه دوستاش موبایل دارن به جز خودش ، می یاد یه کاغذ لوله میکنه       می بنده به کمرش میره پیش رفقاش ازش میپرسن این چیه می گه وای بازم فکس رسید

لطیفه - 4

به تجویز خانم دکتر میخوام گوش کنم و کمتر منفی باشم لذا این رو برای لبخند آخر هفته شما میزارم خودم هم تا فکرش رو میکنم بابت یاد آوری مخندم

از خانم دکتر هم بابت تجویزشون تشکر میکنم


معلم از غضنفر می پرسه: 5 + 5 چند میشه؟ غضنفر یه کم فکر میکنه میگه 11 معلم میگه:

احمق دستتو از جیب شلوارت در بیار ، دوباره با انگشت بشمار!

غضنفر - 3

استاد: وقتی بزرگ شدی چی کار میکنی ؟

غضنفر: عروسی

 

استاد: نه منظورم اینه که چی کاره میشی ؟

غضنفر: داماد

 

استاد: منظورم اینه وقتی بزرگ شدی چه میکنی ؟

غضنفر: زن میگیرم

 

استاد: احمق ، وقتی بزرگ شدی برای پدر و مادرت چه میکنی ؟

غضنفر: عروس میارم

 

استاد: لعنتی ، پدر و مادرت در آینده از تو چی میخوان ؟

غضنفر : نوه!!