خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

روزانه - ۲۸

احساس سرما می کنم. انگار چیزی درونم خالی شده یا شکسته شده باشه.

انگار این جنگ تمومی نداره. تا میای یه گوشه دنج پیدا کنی و آروم بنشینی یه اتفاق، یه مشکل، یه تضاد، یه سوء تفاهم ...  همه چیز  رو متزلزل می کنه.

می خوام برگردم به لاک خودم. این انتقامی ست که از خودم می گیرم تا دیگه تمنایی نداشته باشم.



دوستان گلم

میدونم همتون منتظر قسمتهای بعدی وسوسه هستید - کمی گرفتار کارهام هستم به محض اینکه فرصتی پیش بیاد داستان رو ادامه خواهم داد

شاد باشید

روزانه - ۲7

بعضی دوستیها مثله قصه نوحه ، (بعضیا از ترس توفان میآن پیشت) .

بعضی دوستیها مثله قصه ی ابراهیمه ( باید همه چیزتو قربانی کنی) .

بعضی دوستیها مثله قصه مسیحه ( آخرش به صلیب میکشنت ).

 اما بیشتره دوستیها مثله قضیه موساست ، (یه کم که دور میشی یه گوساله جاتو میگیره).