خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

گله دارم - 37

دستت را از چشم هایم بردار
نمی شناسمت
گونه های خیسم هم نشناخت
دستهایت را بردار
باید گریه انگشت هایت را تمام کنی
این عشق سالهاست پایان یافته
اینجا تنها نعشی باقی است
دستهایت را بردار
کوله بارت را جمع کن
و بــــــــــــــــــــــرو ....

روزانه - 374

در تنگنای کوچه باغ زندگی
دنبال نقطه ای هستم از جنس وفا
که برایش دلی صفا دهم
روحی را جلا دهم
با بالهایش تا رویا سفر کنم ،
بستایمش ،
و برایش از زندگی بخوانم
از سرای نیلوفری
از نقاط تاریکی و اندوه دلم با خبرش سازم

. برایش از درخت خشکیده بی روح ترانه ای بخوانم


این روزا متوجه شدم که خیلی بدهکارم اون هم به چیزی که هیچ وقت  با اینکه همیشه میشکوننش صداش در نیومده و

اون چیزی  نیست به جز دلم که یه عمره که بهش بدهکارم

یه عمر

روزانه - 373

ز تو آموختم نقاشی عشق
ز تو احساس را ترسیم کردم
ز تو نور امید و موج دل را
میان غنچه ها تقسیم کردم
هم اینک لحظه ای نقاش هستم
تو را در رویاهایم کشیدم
ولی نقاشی من کاغذی نیست
برای رسم ابزاری ندارم
کمی احساس را با جرعه ای عشق
به روی برگ یاسی میگذارم

لطیفه - 20

همسر غضنفر جلوی تاکسی ها رو میگرفت...
 آقا نماز جمعه,  آقا نماز جمعه
 یک تاکسی ایستاد گفت حاج خانم امروز چهارشنبه است 
حاج خانم گفت باز غضنفر دیشب سرمو کلاه گذاشت
       
 پسرا که میرن خواستگاری میگن اومدیم از باغچتون گل بچینیم
 حالا فکر کن دخترا برن خواستگاری چی میگن؟ 
اومدیم شلنگتونو ببریم گلمنو آب بدیم

 یه بار غضنفر یه گوشی جدید دست میگیره میگن از کجا آوردی؟
 میگه یه شب دوست دخترم لخت شد گفت: من امشب هرچی دارم مال تو فدات  شم
..منم گوشیشو برداشتم در رفتم!!! 
 
غضنفر به 60 نفر تجاوز کرد  ازش پرسیدن چرا ؟ گفت تو مفاتیح خوندم هر کس روز نگیره باید 60 نفر و سیر  بکنه

روزانه - 372

سکوت زِ چشمانم می باردغروب چه تلخ است...!اماسرودِ شب چه قشنگ رنگِ چشمانِ تورا می خواند