نامه بازیگر نقش نادر در فیلم جدایی نادر از سیمین
نوشته ای از پیمان معادی بازیگر نقش نادر در فیلم جدایی نادر از سیمین
سلام کردن گاه رسمیتی میدهد که نمیشود از دل حرف زد .
بگذارید آخرین ردیف سینما نشسته باشم و خیره به نقش
آرایی شما روی پرده هایی که روزگاری نه چندان دور پاره اش میکردید حرف بزنم .
ما نه گوسفندیم و نه خود را به خریت زده ایم.
تنها تفاوتمان اینست که بلندگو ها را به شما داده اند و تماشاچیگری را به ما
پیش فروش کرده اند . شما میتازید و گرد و خاک میکنید ...
ما چشمهایمان از غبار ِشما و اشک هایمان گِل میشود اما
چیزی نمی توانیم بگوییم . نه
اینکه آزادی بیان نداریم ....
چرا داریم ، مشکل اینجاست که آزادی پس از بیان نداریم .
روی سخنم با شماست که گیشه ها را در دست گرفته اید
و آنقدر عوامل پشت صحنه دارید که سالی یک فیلم را ساخته
تدوین و میکس کنید تا عید ها کنار سفره هفت سین
برای فرزندانتان از خستگی های یکسال زحمت بگویید و آنها به شما
افتخار کنند که چه مردانه دم از حقیقت میزنید .
دلم از روزگاری میگیرد که " آدم برفی" ، جرم بود .
" مارمولک" به زیر پا ها خزید ، گربه های اشرافی ایرانی در
زیرزمین ها بایگانی شد ." دایره" را دو سال دور زدید و دم از سینمای خلاق
زدید.
ناصر تقوایی این روز ها خاک میخورد... مخملباف پای ماندن نداشت ...
بهرام بیضایی با تمام دنیا قهر است.
مسعودکیمیایی هنوز خواب اسطوره هایش را میبیند ...
پرویز فنی زاده که در خاک باشد ، بهروز وثوق که ممنوعه و فاطمه
معتمد آریا مفقود الاثر ..باید پرچمدار سینمای ما حامد کمیلی شود ...
باید مسعود دهنمکی اپرای مجلل در گیشه ها به راه بیندازد...
باید فریدون جیرانی یک هفته شب نخوابی بکشد تا برنامه ترور شخصیت بازیگر های ما را بکشد .
بگذار این فریاد نصفه ای باشد که از گلوی یک نسل بیرون پریده است .
نسل ما را ببخشید ...
ما خواستیم نفهم بمانیم ... نشد ... به خدا نشد ...
وقتی "داش آکل" به غیرتمان زد ...
وقتی "قیصر" به پاشنه های خوابیده ی ما خندید ...
وقتی "مسافران" را نفس کشیدیم ..
وقتی "هامون" را به جان نا خود آگاهمان انداختند
...
دست ما که نبود . ما "گاو ِ " مهرجویی را دیده ایم که گاو نمانیم....
ندانستیم از" باشو" هم غریبه ای کوچکتر میشویم.
ما را ببخشید که طعم سینمای خوب را چشیده ایم ....
ما را ببخشید اگر دستهای لرزان اکبر عبدی در "مادر" از یادمان نرفت ...
اگر کمر خمیده معتمد آریای "گیلانه" را تا خوردیم ..
اگر با حاج کاظم " آژانس
شیشه ای" ، عذاب وجدان گرفته ایم ...
اگر در" مهاجر" ، جبهه هایمان را دید زده ایم .اگر طعم ناب گیلاس را چشیده ایم .
اگر پای " بایسیکلران" ، خوابمان گرفت و به خود فحش دادیم.
اگر فریماه فرجامی را خندیدید و ما خاطراتمان آتشمان زد ....
شما اهل به خود آمدن نیستید ، نبودید ... اما بدانید سکوت ما از سر بی کسییست ...
مارا در این بی کسی گِل گرفته اید و دل این نسل برای " ناخدا خورشید" ها تنگ است ...
ما خون دل میخوریم و بزرگان این سینما سکوت میکنند ....
شما هم میتازید ....
آقای اخراجیها
آقای پایان نامه
آقای ضد سینما
اینجا
هرچه شود ..... هر چه باشد ....هنوز ایران است
کاش این نسل آنقدر غیرت داشته باشد تا گوش همیشه طلبکار شما را ، به این نوشته برساند ...
فوروارد کنید ، آنقدر که بی اجازه به رُخشان کشیده شویم.
رفتم عابربانک، یارو داره جون میکنه با دستگاه کلنجار میره بعد ده دقیقه برمی گرده میگه شما هم کار داری؟ پ ن پ پیک موتوری ام وایسادم نامه اداری تونو تایپ کنین ببرم.
*رفیقم اسم خانومم رو توی شناسنامه دیده. میگه: زنته؟ میگم: پ ن پ دختر همسایمونه اسمش تو شناسنامه باباش جا نشده اینجا زدن گم نشه!
*امروز هوا خیلی سرد بود، رفتم چسبیدم به شوفاژ کلاس، یکی از رفیق هام اومده میگه: شوفاژ روشنه؟ جواب دادم: پ ن پ خاموشه، دارم خورم رو بهش می مالم تا گرم بشه یه وقت خدایی نکرده شما سرما نخورید!
*داریم راه می ریم با دوستام، پام پیچ خورد، خوردم زمین میگه کمک می خوای؟ میگم پ ن پ شماها خودتون رو نجات بدین من اینجا می مونم مقاومت می کنم.
*میگم مکانیک سیالات 9 شدم، میگه: یعنی افتادی؟ میگم پ ن پ استاد گفت دست و بالم تنگه این 9 رو بگیر حالا بقیش رو هم سر ماه میدم!
*رفتم پرنده فروشی میگم آقا قناری های نر و مادتون کدومان؟ میگه می خوای بخری؟ پ ن پ، مامور منکراتم اومدم ببینم قفس شون یه وقت مختلط نباشه!
*وسط خیابون ماشین محکم زده بهم، پخش شدم رو زمین، میگه تصادف کردی؟ پ ن پ، تو محوطه جریمه خودم رو انداختم زمین از داور پنالتی بگیرم! میگه زنگ بزنم اورژانس؟ پ ن پ زنگ بزن برنامه نود فردوسی پور ببین پنالتی بود یا نه.
*رفتیم غار علیصدر. به رفیقم خفاش نشون دادم. میگه وای خفاشه! پ ن پ بتمن بود. اجاره خونه گرونه اینجا سکوت دارن فعلا.
*هفته پیش مریض شدم، رفتم آمپول بزنم. آمپول ها رو دادم به پرستاره. میگه آمپول بزنم؟ پ ن پ توش آب پر کن تفنگ بازی کنیم!
*به دوستم میگم فهمیدی مریم جدا شد؟ میگه از شوهرش؟ پ ن پ، چسبیده بود کف ماهیتانه کفگیر زدم جدا شد...
*تو تاکسی تنها نشستم می خوام کرایه حساب کنم طرف میگه 1 نفر؟ میگم پ ن پ 2 نفر حساب کن خورزوخان هم هست!
*یارو اومده خونه رو ببینه واسه خرید. تا طبقه سوم با پله اومده میگه پس اینجا کلا آسانسور نداره؟ پ ن پ آسانسور داره ولی از طبقه چهارم شروع می شه!
*تو لباس فرم منو دیده میگه سربازی؟ پ ن پ عضو سیاه لشگر سریال مختارم محل فیلم برداری رو گم کردم!
*مامانم سفره پهن کرده بود، بهش گفتم می خوای شام بیاری؟ گفت: پ ن پ میخوام گلای سفره رو آب بدم!
*رفتم داروخونه کرم ترک پا بگیرم میگه واسه پا میخواین؟ پ ن پ میخوام در جهت ازبین بردن ترک های کویر لوت گامی برداشته باشم!
*تو آشپزخونه استکان و قندون از دستم افتاد شکست با صدای خفن. مامان اومده میگه چیزی شکوندی؟ پ ن پ، شیشه نازک تنهایی دلم بود منتها صداش رو گذاشتم رو اکو حال کنین!
*در پارکینگ رو باز کردم برم تو یارو اومده جلوش پارک کرده میگه می خوای بری تو؟ پ ن پ در رو باز کردم هوای کوچه عوض شه...
*داشتم تلویزیون می دیدم. بعد مادر بزرگم اومده کانال رو عوض کرده بعد به من میگه داشتی می دیدی؟! گفتم پ ن پ داشتم گرمش می کردم تا شما بیای ببینی!
گوش کن :
عشق مثل پرواز است،
بالا رفتن اش جسارت می خواهد،
بالا ماندن اش لیاقت...