خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

روزانه - ۵۸

در سرزمینی که سایه آدم های کوچک بزرگ میشود

خورشید در حال غروب است

روزانه - ۵۷

جامِ بلور ، تنها یک بار می شکند .
میتوان شکسته اش را ،
تکه هایش را ، نگه داشت .
اما شکسته های جام ،آن تکه های تیزِ برَنده ،
دیگر جام نیست ؛ احتیاط باید کرد .
همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز .

بهانه ها جای حسِ عاشقانه را خوب می گیرند..

روزانه - ۵6

خسته تر از خسته ام 


                             



روزانه - ۵۵

همه در ها اگر بسته هست رو به آسمون نگاه کن

گرچه خودم خیلی سعی میکنم اینکار رو انجام بدم ولی ...

روزانه - ۵۴

من اگه خدا بودم...

اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم...