خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

روزانه - 316

سقوط کردم از ارتفاع یک عبور ...
در حالیکه پاییز در التماس باران بود.
یادت باشد که تو تفسیر شده ی یک سکوتی
و من هنوز مبهوت تو ام

روزانه - 315

به فردا بگوئید
نیاید
پاهای من هنوز در گذشته ها گیرند
هنوز مطمئن نیستم
کجای خاطره هایم
رد پای نگاهم جا مانده است

گله دارم - 20

من عادت دارم به شکستن
‫به مرگ ثانیه هام
‫به خرد شدن احساسم
دل من سالهاست شکسته
نفرین
تنها
سیاهی را سیاهتر میکند

روزانه -314

سکوت میکنم
اما این چشم ها
بی دریغ نبودنت را
فریاد میکنند
چشمم را می بندم
خودم را
میان فراموشی
همیشه دفن میکنم

روزانه - 312+1

اینگونه که تو پشت میکنی
به این خرده شکسته های دل
قلبم شک میکند ...
اشک سقوط میکند
و تنهائی
تمام وجودم را میگیرد