خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

خاطرات یک مسافر عاشق

هر آنچه که در این وبلاگ میخوانید صرفا" یک قصه هست و اسامی افراد فرضی میباشد

روزانه - ۳۸۳

اگر گناه وزن داشت؛

هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،

خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،

و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم

روزانه - 382

هجرت لازم است
اما خرد کننده است.
خراب می کند و از نو می سازد.
اگر کم بیاوری چیزی از تو باقی نمی ماند
و اگر طاقت بیاوری، پرواز می کنی...
هجرت لازم است
اما تنهایی نمی شود. همسفر می خواهد... .
همسفری روحی یا جسمی...
کنار تو یا فرسنگ ها دور...
اما پیش تو...

گله دارم - 42

من گریه می کنم
هرشب برای تو
تو خنده می کنی
به گریه های من
این خند ه های تو
این گریه های من
دارد روایتی
دارد حکایتی
اشک

روزانه - 381

ما همیشه صداهای بلند را می شنویم
پر رنگ ها را می بینیم
و خوبی ها را می خواهیم
غافل از اینکه
خوب ها آسان می آیند
بیرنگ ها می مانند
و بی صدا می روند
همیشه اونی که کمتر عاشقه
حرف برای گفتن بیشتر داره

لطیفه - 21

پیشاپیش از دوستان بابت عبارات غیر اخلاقی پوزش مطلبیم ، قصدم فقط لبخند به روی لبان شما عزیزان هست


غضنفر سوار اتوبوس میشه بغلش یه زن میشینه

زنه میشینه رو کت غضنفر

غضنفر به زنه میگه خانوم کونتون رو از رو کتم بردارید زنه میگه بی تربیت بگو باسن بعد از 5 دقیقه دوباره زنه کونش رو میذاره رو کت غضنفر ، غضنفر 5 دقیقه با خودش کلنجار میره یادش نمیاد که زنه چی بهش گفت رو میکنه به زنه میگه خانوم ببخشید اسم کونتون چی بود؟؟؟



قزوینه بد جور تو کف بوده خلاصه دیگه طاقت نمیاره و اولین بچه ایی که میبینه میکشه توی کوچه و شروع میکنه یه کم میگذره میبینه بچه داره گریه زاری میکنه باخودش میگه یه کم باهاش حرف بزنم ساکت شه خلاصه میپرسه پسرجون تو کجا زندگی میکنی؟ بچه میگه توی این کوچه. یارو میگه کدوم خونه؟ پسره میگه پلاک 8. یارو میگه کدوم طبقه؟ پسره میگه طبقه دوم. یه دفعه یارو بچهه رو برمیگردونه میگه: بابا جواد تویی؟ چرا مدرسه نرفتی؟!



قزوینیه شب عروسیش بوده خانومو تیریپ love میبره پشت بوم و مثل آدم!!! شروع به کار میکنه ... خانومه که حسابی بهش حال میداده میگه: به به چه ستاره هایقشنگی... یه دفعه قزوینیه میگه : ببم جان امشب قشنگ ستاره هارو بشمر که از فردا باید گل های قالی رو بشمری....


یه ترکه می‌ره پیش دکتر و می‌گه: آقای دکتر، اگه نمی‌خندی من مشکلمو برات بگم. خلاصه دکتره هم کلی مرام میزاره که: این چه حرفیه آقا، دکتر محرم مردمه و از این صحبتها. خلاصه یارو رو راضی می‌کنه که مشکلشو بگه. ترکه هم می‌گه: من یکی از تخمام بزرگتر از اون یکیه. بعد هم دست می‌کنه تو شلوارش و یه تخم اندازه توپ بسکتبال می‌زاره روی میز دکتره تا چشمش به تخم یارو می‌افته می‌زنه زیر خنده. ترکه هم شاکی می‌شه و می‌گه: حالا که خندیدی اون بزرگه رو نشونت نمی‌دم!


به غضنفر میگن: چی شد مامانت مرد ؟
میگه: رفت پشته بوم رخت پهن کنه افتاد…
میگن افتاد مرد ؟ میگه: نه بابا افتاد رو کولر ، کولر شکـ.ست افتاد.
بهش میگن اون موقع مرد؟؟
میگه:نه آقا جان،بعد افتاد رو تراس ، تراس خراب شد.
میگن:خوب این دفعه مرد ؟ میگه: نه بعد افتاد رو سقف گاراژ، سقف خراب شد!
بهش میگن:حتماً ایندفعه مرد ؟

میگه:بازم نمرد، دیدیم داره کُلّ خونه خراب میشه، با تفنگ زدیمش



یه روز مسابقه میزارن هر کی بتونه یه خر و هم بخندونه هم گریه اونو در بیاره!!هیشکی نمیتونه!!!. یه عربه میاد هم می خندوندش هم گریشو در میاره ازش میپرسن چطوری این کارو کردی؟!! میگه بهش گفتم ماله من از ماله تو بزرگتره!!!خره خندش گرفت!!بعد در اوردم بهش نشون دادم گریش در اومد!!


یه دکتری رفته بوده یکی از دهات و بهشون اصول بهداشت و نظافت رو یاد می داده. اتفاقأ همون موقع یه گربه ای داشته .ک*****ونشو می لیسیده و خودشو تمیز می کرده. جناب دکتر وسط سخنرانی میگه: مثلأ نگاه کنید، حتی این گربه که حیوونه و عقلش نمی رسه هم ، داره خودشو تمیز می کنه. یهو یکی از دهاتیها از وسط جمع بلند می شه میگه: آقای دکتر، نه ، فکر کنی عقلمان نمی رسه ها، زبانمان نمی رسه.


دو تا زن جوون تو حموم عمومی باهم بودن، اولی به دومی (با لهجه شیرازی) میگه: قربونت او لیفوره بده من. یارو دومی بهش میده. بعد چند دقیقه، دوباره اولی میگه: قربونت او سفدآبورم بده من. دومی سفیدآب‌ رو هم بهش میده. بعد دومی میپرسه: ببخشید خانم شما شیرازی نیستید؟ اولی میگه: اِاِاا... از لهجه شیرینم فمیدی؟ یارو میگه: نه از کون گشادت فهمیدم!



یه روز یه ترکه میره توالت درو باز میزاره ازش می پرسن دلیلش چیه؟میگه اینجوری حسش بیشتره.



ترکه می ره عیادت یکی از دوستانش، وقتی می خواد بره به اقوام دوستش که اونجا بودن، میگه: این دفعه مثل دفعه قبل نکنید، که مریضتون مُرد و منو خبر نکردیدها



به غضنفر میگن دوستت محمد مرد، با حالت تعجب رو میکنه به طرف میگه : اون که دیپلم داشت؟!!!